🆕شرح حالی از بانوان قهرمان کربلا
4. همسر زهیر بن قین
زهیر،بزرگ طایفۀ بنی فزاره، به همراه عده ای از افراد قبیله اش، از کوفه به حج رفته بود. در مکه، ماجرای حرکت امام حسین علیه السلام را
شنید، اما از آن جایی که آمادگی معنوی برای حمایت آن حضرت نداشت، در صدد بود کاروانش را در راه بازگشت، از مسیری حرکت دهد که با کاروان امام حسین علیه السلام برخورد نکند تا ناچار به یاری او شود. از این رو سعی او بر این بود که دور از کاروان امام حرکت کند و به ایشان و همراهانشان نزدیک نشود.
در یکی از منزلگاه ها -که زهیر و همراهانش مشغول خوردن غذابودند- فرستاده ای از طرف امام، نزد آنان آمد و خطاب به زهیربن قین گفت: «ای زهیر! امام علیه السلام خواسته است که نزد او بروی». در آن هنگام، هرکس که لقمه ای در دست داشت، از تعجب آن را انداخت و سکوت همه را فرا گرفت.
ناگهان از گوشه ای، صدای پرشور همسر زهیر بلند شد که: «ای زهیر! فرستادۀ امام به این جا آمده است. چرا جوابش را نمی دهی؟ چه می شود به حضور امام علیه السلام بروی و سخنش را بشنوی؟!» سخنان همسر زهیر، تأثیر به سزایی بر او گذاشت. به همین جهت به خدمت امام علیه السلام رسید. این ملاقات نورانی، محبت دنیا را از زهیر دور کرد و خورشید ایمان و عشق به آن حضرت را در وجود او پر فروغ تر نمود؛ تا جایی که به لشگر او پیوست و در روز عاشورا، عاشقانه از ایشان دفاع کرد و با شجاعتی بی نظیر، پس از کشتن عده ی زیاد به فیض
شهادت نایل گردید (1).
وقتی زهیر به شهادت رسید، امام حسین علیه السلام به بالین او آمد و فرمود: ای زهیر! خدا تو را در پیشگاهش جای دهد و دشمنانت را آن چنان لعن کند که به صورت بوزینه و خوک درآیند. (2)
حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف - در زیارتی که سید بن طاووس رحمۀ الله، آن را منسوب به آن حضرت می داند- می فرماید: «درود بر زهیر بن قین که به امام حسین علیه السلام گفت: هرگز از تو دست بر ندارم، آیا پسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در میان دشمنان بگذارم و بروم؟ خدا مرا برای آن روز نگذارد».
📚منبع : کتاب از فرات تا فرات
@bonyadsari