آن قدر نالیده ام افتاده ام من از نفس/
سوختم اتش گرفتم زود فریادم برس/
در ضمیر من نمی گنجد به جز عشق نگار/
جا ندارد غیر تو در قلب زارم هیچ کس/
انقدر نالیده ام از هجر تو من روز و شب/
عاقبت بیمار گردیدم فتادم از نفس/
هیچ میدانی که هستم با چه هستم در وجود/
من همان مرغ گرفتارم فتاده در قفس/
باز کن در را که ایم من میان خانه ات/
گو نگردد مانعم ای دوست مأمور و عسس/
کاروان رفته، و من مانده عقب از کاروان/
بی خبر من مانده ام ناید به جز بانگ جرس/
تا که جان دارد وجودم، از پی این قافله/
می دود هر روز وشب، درپی اسب و فرس/
اللهم عجل لولیک الفرج
وهب لنا رافته ورحمته ودعائه وخیره