هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 💎(داستان 665) قسمت ۳۲ 💐 پـایـان انـتـظـار 💐 🍀 ... - آب، همراهت هست؟ - آب را مي‌خواهي چكار؟ بايد فكر كند كه با او همدل هستم تا آنچه را مي‌گويم از من بپذيرد و گرنه خودت بهتر مي‌داني كه با زور، اين‌ها خم به ابرو نمي آورند. عثمان مشك كوچك آبي را كه با خود داشت، به ابوسعد داد و گفت: بيا اين هم آب! برو ببينم چه مي‌كني!؟ - تو هم بهتر است به آن‌ها كمك كني تا جنازه آن مرد را از اينجا بيرون ببرند. - باشد ابوسعد! تو نگران جنازه ابو هاني نباش! ابوسعد آرام آرام به طرف ابوراجح قدم برداشت، هنوز به حرف‌هايي مي‌انديشيد كه صالح درباره او به زبان آورده بود و از عاقبت كار مي‌ترسيد. در مقابل ابوراجح خم شد و حالش را پرسيد. - چه مي‌شود كرد ابوسعد! سرنوشت ما هم اين گونه رقم خورده است. شايد قسمت اين باشد كه در گوشه اين زندان بميرم. راضي هستم به رضاي خدا. - نگران نباش ابوراجح! همه چيز درست مي‌شود، بيا مقداري آب آورده ام. - چرا جانت را به خطر مي‌اندازي ابوسعد؟ من عمرم را كرده ام، امّا تو هنوز جوان هستي و اگر آن دايم الخمر بفهمد كه به من نيكي مي‌كني از خونت نمي گذرد. - بيا ابوراجح، نوش جانت. به هر حال قسمت را نمي شود عوض كرد؛ خصوصاً الآن كه همه چيز را صالح درباره من مي‌داند و او هم كسي نيست كه بتواند دهانش را بسته نگهدارد. - چرا فكر مي‌كني آن ملعون همه چيز را درباره تو مي‌داند. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: پایان انتظار ، صفحه ۷۲ الی ۷۴. داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: مسلم پوروهاب ناشر: انتشارات قم: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖