🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ☘(داستان 643) قسمت 5 🌷 یـاقـوت 🌷 🌱 ... تا این حرف مادرم به یادم افتاد با خداوند عهد بستم که من به امام زنده شیعیان استغاثه می‌کنم؛ اگر مرا نجات داد، به دین مادرم درمی آیم. از روی زمین بلند شدم و بی اختیار راه افتادم و مدام یا اباصالح را زمزمه می‌کردم. لحظاتی نگذشته بود که ناگاه دیدم کسی که عمّامه سبز رنگی بر سرش بود و در چهره اش مهربانی و رأفت نمایان بود همراه من در حال راه رفتن است. به من سلام کرد و بعد هم راه را نشانم داد و فرمود: به دین مادرت درآی... به زودی به روستایی می‌رسی که اهل آنجا همه شیعه هستند. چون می‌ترسیدم که باز او را گم کنم گفتم: «آقای من! شما با من تا این روستا نمی آیید؟ » با مهربانی و آرامش خاص فرمودند: «الان هزار نفر در اطراف شهرها به من استغاثه کرده اند باید ایشان را جواب دهم». این را فرمود و من دیگر کسی را ندیدم. برای اینکه راه را گم نکنم بدون هیچ درنگی از همان راهی که فرموده بود راه افتادم و بعد از مدّت کمی، به آن روستا رسیدم. به مسجد شیعیان داخل شده و مشغول نماز شدم. به خاطر خستگی، شب را در همان محل گذراندم. فردا صبح، رفقایم به آن روستا رسیدند و من یقین کردم که آن شخص همان اباصالح است که مادرم می‌گفت. مهر و عشق عجیبی از آن آقا در وجودم احساس کردم. تمام وجودم درخواست دیدار مجدد ایشان را داشت، در همین حال رفقایم، به سراغم آمدند و از جریان رسیدنم به این روستا پرسیدند. من گفتم: امام زنده شیعیان مرا نجات داد. آنها مرا دیوانه خطاب کردند و تنهایم گذاشتند. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: امید آخر - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: حسن محمودی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان چهارم: یاقوت - صفحه ۴۲ و ۴۳. گروه  ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor