#برش_کتاب
گاهی آرزوی چیزی را داری، وقتی به دستش میآوری، پیش خودت فکر میکنی همین بود آنچه منتظرش بودی و همیشه لحظات تنهاییات را به آن میاندیشیدی!
یعنی بالاتر از این نیست؟ یک بالاتری که باز بتوانی حسرتش را بخوری و برای رسیدن به آن دعایی، حرکتی، برنامهریزیای... جز این، انگار زندگی یکنواخت و خسته کننده میشود.
یادم میآید من و دوستان مدرسهایام تابستانها به همین بلا دچار میشدیم. انواع و اقسام کلاسها و گردشها را تجربه میکردیم تا اثبات کنیم زنده و سرحالیم. آخر آرزوهایمان را در نوشتههای خیالی دیگران و در صفحات مجازی جستوجو میکردیم، آن هم تا نیمههای شب؛ اما صبح زندگی ما همانی بود که بود...
رنج مقدس📚
☄کانال واحد نوجوان مؤسسه مصاف(برنا پلاس)
🔗تلگرام |
ایتا |
سروش |
اینستاگرام |
توییتر