✍ ادامه خاطره کار خوبه امام رضا درست کنه ۳ قسمت ۱و۲ رو 👈 اینجا ببین ادامه ماجرا👇 تا بنده خدا گفت: دو شب رو پیش شما بمونیم، موندم چی بگم چون تا الانش هم از مدیر کاروان اجازه نگرفته بودم🙈 بلند شدم رفتم سراغ مدیر، در حال تدارک شام بود (چلوگوشت😎) چشمتون روز بد نبینه تا جریان رو گفتم، برق از کله‌اش پرید😨 بغل گوشم با صدای لرزان گفت: "چرا همون اول هماهنگ نکردی؟😡 اگه سعودی‌ها بفهمند هم تو رو دستگیر می‌کنند هم من رو😱سريع بگو برن! گفتم: خب آخه چرا؟😳به اونها چه ربطی داره؟ گفت: اونها از هم‌‌افزایی شیعیان کشورها با همدیگر مخصوصا با ایران واهمه دارند. من👈🤔 گفتم: "اینجوری‌که یهویی نمیشه، خیلی ضایعه😞 لااقل چند دقیقه زمان بده بگذار توجیهشون کنیم و الا از ما ذهنیت بدی پیدا می کنن" هرجور بود راضیش کردم💪 فقط گفت: من هیچی از این جریان خبر ندارم ها، تفهیمه؟ گفتم خیالت راحت. برگشتم.دیگه سفره‌ رو پهن کرده بودند و اونها هم سرسفره🤕 رفیق استرالیایی رو در جریان گذاشتم. به نتیجه رسیدیم صادقانه بهشون بگیم😞 رفتیم پیششون، جلوی اونها هم غذا بود😊 رفیقم با این مقدمه شروع کرد به گفتن: با اینکه😔خیلی دوست داریم پیش ما بمونید ولی ...، دیدم یهویی بلند شد، رو به من گفت ما دقیقه‌ای به دردسر برادران عزیز ایرانی راضی نیستیم.(خیلی محترم بودن) قرار شد برای بیتوته واجب تا نصف شب بین خیمه‌ها قدم بزنن😔 اصرار کردیم غذا رو برداشتند 👋لحظه رفتن ازمن دوتا درخواست کرد: ۱. حرم امام رضا نایب‌الزیاره باش😭 ۲. دعا کن مثل سردار سلیمانی❤️ شهید شم.😭 🔹کانال‌ حجت‌الاسلام‌برسلانی👇 https://eitaa.com/joinchat/1817641700C7dbd556ea8