آسمان، دلتنگیش را باز باران می‌کند عصر جمعه، حاصل آن را نمایان می‌کند شرح حال آسمان و حال چشم من، یکی‌‌ست بی بهانه باز هم بغض فراوان می‌کند بیقراری، گاه شعری با ردیف غصه است یا به صرف استکانی گریه مهمان می‌کند گاه در کرب و بلا، دنبال یوسف می‌دَوَد یا چو یعقوبی هوای مُلک کنعان می‌کند بیقراری، حال و روز هفته‌های بی کسی‌ست هق هقی، کار هزاران موج حیران می‌کند من همان دلتنگی آدینه های حسرتم عشق، روزی مشکل ما را به سامان می‌کند یک نفر از نسل حیدر عاقبت سر می رسد دردهای جمعه را آن روز درمان می‌کند(ان شاالله) 🇮🇷