✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه(۴۷)🔹 🔷پيشگويى از آينده کوفه: امام (عليه السلام) اين سخن را خطاب به «کوفه» (و به روايت ديگرى به کوفه و بصره) بيان مى فرمايد، و مى گويد: «اى کوفه! گويا تو را مى نگرم که همانند چرمهاى بازار عکاظ کشيده مى شوى!» (کَأَنّي بِکِ يَا کُوفَةُ تُمَدِّينَ مَدَّ الاَْدِيمِ الْعُکَاظِيِّ) «عُکَاظ» نام بازارى بوده است در نزديکى مکّه (و به گفته بعضى در ميان مکه و طائف) که در هر سال مردم جزيرة العرب از نقاط مختلف به مدت يک ماه (و به گفته بعضى به مدت بيست روز) در آنجا اجتماع مى کردند، و متاعهاى خود را به مشتريان عرضه مى داشتند، و در ضمن اشعار فراوانى مى خواندند و قبائل عرب هر کدام از اين طريق به تفاخر و تبليغ قبيله خود مى پرداختند، و طبعاً مفاسد زيادى نيز در آنجا به بار مى آمد، و به همين دليل وقتى که اسلام آمد برنامه بازار عکاظ برچيده شد. در اين که منظور از اين جمله، حوادث دردناکى است که امام (عليه السلام) براى کوفه پيش بينى مى فرمود، يا گسترش و توسعه کوفه است، دو تفسير وجود دارد. تفسير اوّل را غالب مفسران نهج البلاغه پذيرفته اند، و تفسير دوم را اندکى ذکر کرده اند، ولى صحيحتر به نظر مى رسد، چرا که کشيدن چرم عکاظى را کنايه از حوادث تلخ و دردناک گرفتن چندان مناسب به نظر نمى رسد، اما اين تعبير را کنايه از گسترش فوق العاده کوفه گرفتن مناسبتر است. قابل توجه اين که چرم عکاظى هم گسترده بود، و هم زيبا و جالب و از چرمهاى مرغوب در ميان عرب محسوب مى شد که مى تواند اشاره به آبادى و زيبايى کوفه در زمانهاى آينده نسبت به زمان حضرت (عليه السلام) بوده باشد. بعضى نيز گفته اند اين جمله اشاره به اين است که در آينده کوفه به بخشها و قطعات متعدّدى تجزيه مى شود، همان گونه که چرمهاى عکاظى را براى بريدن و قطعه قطعه کردن مى کشند و مى گسترانند. به هر حال امام (عليه السلام) مى افزايد: «اى کوفه زير پاى حوادث لگدکوب و پايمال خواهى شد و پيشامدهاى تکان دهنده تو را فرامى گيرد». (تُعْرَکِينَ بِالنَّوَازِلِ وَ تُرْکَبِينَ بِالزَّلاَزِلِ); شبيه همين تعبير در خطبه 108 نيز آمده است، آنجا که مى فرمايد: (تَعْرُکُکُمْ عَرْکَ اَلاَْدِيمِ) يعنى بنى اميّه بر شما چيره مى شوند و همچون چرمى شما را به هم پيچيده و لگدمال مى کنند. و در پيش بينى دوم (و به احتمال سوم) مى فرمايد: «من به خوبى مى دانم که هر ستمگرى قصد سوء درباره تو داشته باشد خداوند او را گرفتار مى سازد و به خودش مشغول مى کند و به دست قاتلى مى سپاردش» (وَ إِنّي لاََعْلَمُ أَنَّهُ مَا أَرَادَ بِکِ جَبَّارٌ سُوءاً إِلاَّ ابْتَلاَهُ اللهُ بِشَاغِل وَ رَمَاهُ بِقَاتِل). تعبير به (اِبْتَلاهُ اللهُ بِشاغِل) مى تواند اشاره به بيماريهاى سخت و دردناکى باشد که ظالمان را از درون به خود مشغول مى سازد، و از غير خود بيگانه مى کند، همان گونه که (وَ رَماهُ بِقاتِل) اشاره به حوادثى است که از برون بر سر انسان مى تازد و او را هدف قرار داده يا به قتل مى رساند. آنچه امام (عليه السلام) در اين خطبه درباره کوفه پيش بينى فرمود دقيقاً تحقّق يافت و کوفه بعد از امام (عليه السلام) بسيار گسترش يافت و هميشه مرکز آشوبها و فتنه ها و حوادث تکان دهنده بود، بسيارى از جبّاران براى تسخير کوفه و در هم کوبيدن آن قد علم کردند، ولى خداوند هر يک از آنها را به بلايى گرفتار کرد، و شرّ آنها را دفع نمود و شايد اين امر به خاطر آن بود که کوفه هميشه مرکزى بود براى گروهى از مؤمنان مخلص و شيعيان فداکار و باوفاى على بن ابى طالب (عليه السلام)، هر چند منافقان هم در آن کم نبودند. و به همين دليل در روايات متعدّدى به فضيلت کوفه و اهل آن اشاره شده است. از جمله کسانى که در فاصله کوتاهى بعد از اميرمؤمنان على (عليه السلام) قصد تخريب کوفه را داشتند «زياد بن ابيه» بود. در بعضى از روايات آمده است، هنگامى که او بر منبر قرار گرفت، و شروع به خطبه خواندن کرد گروهى از مردم کوفه سنگريزه به سوى او پرتاپ کردند، او عصبانى شد و دست هشتاد نفر را قطع کرد و تصميم گرفت خانه هاى آنها را ويران کند و نخلهايشان را بسوزاند، مردم را در مسجد جمع کرد و دستور داد از على (عليه السلام) برائت جويند و چون مى دانست آنها چنين کارى نخواهند کرد، همين را بهانه اى براى کشتن مردم و ويران کردن شهر قرار داد، ولى در همين ميان پيکى از جانب او آمد و به مردم خبر داد که امروز من گرفتار شده ام به منازل خود بازگرديد، و اين بدان خاطر بود که بيمارى طاعون بر او مسلّط شد، و فرياد مى زد نيمى از بدن من آتش گرفته است، و همچنان اين سخن را تکرار مى کرد تا جان داد! از کسانى که کوفه را آماج حملات خود قرار دادند و به زور بر آن چيره شدند فرزند او «عبيدالله بن زياد» و «حجّاج بن يوسف ثقفى» بودند که هر کدام گرفتار عاقبت سوء اعمال خود شدند، و به طرز فجيعى جان دادند.⬇️