پسر یک ثروتمند و پسر یک فقیر 👌⤵️💯 سعدی داستان خوبی به طنز در گلستان دارد، می‌گوید پسر یک ثروتمند و پسر یک فقیر با همدیگر مناظره می‌کردند. پسر آن ثروتمند این پسر فقیر را سرکوفت می‌داد. گفت: تو کی هستی؟ پدر تو کی به پدر من ماند؟ برو سر قبرش بایست و ببین که قبرش چقدر مجلل است و چقدر آن را از زمین بالا آورده‌اند؛ چه سنگ‌های رخام آنجا نصب کرده‌اند، چنین و چنان کرده‌اند؛ قبر پدر تو دو مشت خاک آنجا ریخته‌اند. این بچه فقیر گفت: روز قیامت می‌شود، تا پدر تو به خود جنبیده باشد پدر من به بهشت رسیده باشد. حال، در جامعه هم این جور است. آن آدمی که این همه تعین و تعلق دارد، تا بخواهد بجنبد آن فقیر خودش را رسانده. استاد مطهری، انقلاب اسلامی از دیدگاه فلسفه تاریخ، ص45 🇮🇷🖇