(نفعنا الله من برکات وجوده)می فرمایند: 🔻شخصی چهل سال زحمت کشید و دائم در طلب ملاقات حضرت حجت عجل الله فرجه بود تا این که عاقبت به محضر مقدس محبوب و مطلوبش شرف حضور یافت. او که روز ها وسال های پر از درد فراق امامش بر وی سخت گذشته بود در اولین ملاقات ، از حضرتش گلایه کرد و عرضه داشت : آقا جان، شما که عاقبت مرا پذیرفتید ، ای کاش زود تر توفیق شرف یابی به محضرتان عنایت می فرمودید ، چون در این چهل سال به آتش فراق شما سوختم ، حضرت فرمودند : 👈اگر شما را زود تر می پذیرفتم ، از ما نان و سبزی میخواستید . حالا که معطل شدید می دانید که چه بخواهید. 🔻با دوام استغاثه و استقامت در وادی امام زمان عجل الله فرجه می توان به قرب خداوند نائل آمد . در مسیر خدا جویی ، قرآن کریم میفرماید : [إنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَة...سوره فصلت آیه ۳۰] در این آیه پس از این که سالک ،خدای متعال را انتخاب کرد و عملا گفت :ربُنا الله ، اورا نصیحت می کند که در این راه استقامت ورزد. در وادی امام زمان عجل الله فرجه هم این چنین است .بنده شخصی را سراغ دارم که تا چند سال پیش زنده بود (شاید هنوز هم زنده باشد.) ایشان در زمان رژیم سابق ارتش یک درجه دار بود وبه ارتش محمد رضا پهلوی خدمت میکرد ،وی اهل تبریز بود .همسرش بی حجاب بود و خودش هم نماز نمی خواند و از نیرو های طاغوتی بود . ولی اتفاقی افتاد که ایشان توبه کرد و همه روزه چند ساعت در منزل نماز قضا می خواند همسرش از تغیر حالت او متعجب شده و به شدت به شوهرش اعتراض میکرد . ایشان حاضر شد زنش را با همین کیفیت تحمل کند به شرط این که او هم ایشان را با چهره جدید تائب و مذهبی اش تحمل کند ، ولی زن نپذیرفت و عاقبت در این کش مکش ، زن تقاضای طلاق کرد و قبل از این که بچه دار شوند ،از شوهرش جدا گشت ارتش شاهنشاهی به جهت همین تغیر وضیعت وی را از ارتش اخراج کرد ولی او دست از امام زمان عجل الله فرجه بر نداشت . او با فروش اموالی که داشت ، زیارت حرمین شرفین و مشهد مقدس مشرف شد و توبه کرد. وتوبه او واقعی بود . در تمام مدت عمرش به توسلات و زیارت مربوط به حضرت مهدی سلام الله علیه مداومت داشت وشانزده سال به همین منوال گذشت تا این که روزی در مسجد جمکران ، در حال قدم زدن و زمزمه یابن الحسن ،یابن الحسن بود که ،ناگهان جوانی پیش او آمد و به ایشان گفت : آیا تو فلانی هستی ؟ گفت:بله ،آن جوان گفت : بشارت به شما بدهم حضرت مهدی سلام الله علیه ، الان در پشت بام مسجد جمکران با جمعی از حواریون خود حضور دارند و مرا مأمور کرده اند که شمارا به حضور ایشان ببرم . شما خوب میدانید ،شخصی که این همه فداکاری کرده و بعد از این همه سال استقامت و استغاثه ، به اوبشارت ملاقات دهند ، چه حالی پیدا می کند . ((به امید وصال تو همه عمر زنده باشم چو نباشد این سعادت ،نه من ونه زندگانی)) ایشان به اتفاق فرستاده حضرت ، به پشت بام مسجد رفتند .(( ساختمان قدیمی مسجد )) . وقتی به آن جمع وارد شد سلام داد و حضرت جواب سلامش را داده و فرمودند:مرحبا فلانی! خوب استقامت کردی.بعد حضرت بلافاصله بلند شدند و به بعضی از افرادی که در خدمتشان بودند گفتند: با من بیایید و از بعضی دیگر خداحافظی کردند و به او فرمودند: شما هم میتوانی بیایی. از این قبیل قصه بسیاراست،ولی به قول مرحوم امام((آنرا که خبرشد،خبرش باز نیامد.)) . مرحوم حجت السلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی در سال آخر عمر امام ،خدمتشان عرض کرده بودند:پدر جان! من حالا فهمیده ام که غیر از این تحصیلات ظاهری موجود، حقایقی هست که در اختیار همه نیست. شما، یا خودتان مرا تعلیم فرمایید یا به کسی که وارد باشد راهنماییم کنید. امام فرمود : احمد،((آن را که خبر شد خبرش باز نیامد.))و البته در اینجا نکته ای است که نباید غافل بود و آن اینکه اثبات این تشکیلات به نحوه ای که ذکر شد مورد تامل است، زیرا کسانی که خارج از این تشکیلات اند به کلی بی خبرند و آنان که داخل تشکیلات اند افشای اسرارنمی کنند. ((کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست اینقدر هست که بانگ جرسی می آید)) 📚غم عشق ص ۹۴ کانال "معارف" امام زمان سلام الله علیه http://eitaa.com/joinchat/3866755103C32c6614f49