شخصی به نام توبه، بیشتر اوقات شب و روز از نَفَس خود حساب می کشید. روزی وی عمر خود را حساب کرد و دید شصت سال از عمرش گذشته است. آن را به روز حساب کرد و دریافت مدت 21500 روز از عمرش گذشته است. سپس با خود گفت: «وای بر من! اگر روزی یک گناه بیشتر نکرده باشم، خدای خود را در حالی دیدار می کنم که بیش از 21000 گناه مرتکب شده ام.» این سخن را با خود گفت و آه و فغانی از دل برکشید و بی هوش بر زمین افتاد و از دنیا رفت ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ 12، ج 24، ص 465