البته ممکن است دلایل ضمنی دیگری هم وجود داشته باشد که آن نارضایتی و بیمیلی را تقویت میکرده است.
مثلاً ممکن است که آقای هاشمی، رهبری فردی آقای خامنهای را به قدری غیرممکن و دشوار میدانسته که طرح چنین اشاراتی را نیز مفید به فایده نمیدانسته است یا اینکه اساساً، او و دیگر شخصیتها، قصدی برای هزینه کردن از امام، دستکم تا پیش از تصمیم خود اعضای خبرگان برای انتخاب رهبری فردی و پیشنهاد آقای خامنهای نداشتهاند و چنین کاری را به مصلحت نمیدانستهاند.
آقای امینی دراین باره تأکید میکند که «در آغاز جلسه سعی بر این بود که خبرگان، نخست خودشان و در خلال مباحث، به نتیجه برسند که البته رسیدند.
آقای هاشمی، نظر امام درباره آیتالله خامنهای را وقتی مطرح کرد که از سوی برخی از نمایندگان، مسأله رهبری ایشان به شکل تلویحی مطرح شده بود و از آقای هاشمی خواستند که دراین باره بیشتر توضیح بدهد.» جدای از همه اینها، تصمیم جمعی افرادی مانند خود او و آقایان خامنهای، موسوی اردبیلی و دیگران در گعده جماران، تلاش برای تحقق رهبری شورایی بود و در نتیجه هاشمی نمیتوانست برخلاف این تصمیم جمعی عمل کند.
بهاین ترتیب، مرحله اولِ اقدام آقایان شبستری، قریشی و معصومی، با سکوت هیأت رئیسه به نتیجهای نرسید.
اما گفتوگوی اتفاقی آقای شبستری و قریشی با یکدیگر و مشاهده تشابه نظری که با هم دارند سبب شد که ضمن تقویت رأی یکدیگر، آماده شوند تا در بزنگاه مناسب، خبرگان را برای اطلاع یافتن از اشارات امام تشویق کنند. این فرصت، پس از رأی آوردن رهبری فردی پدید آمد و آنها با توسل به فریاد و خطاب قراردادن هیأت رئیسه سخنشان را به گوش خبرگان رساندند.
قریشی: «به هر حال، من به آیتالله محسن شبستری که در طرف راست من نشسته بود، گفتم: من شنیدهام که امام فرمودند: اگر من از دنیا رفتم، بهترین کسی که میتواند جانشین من باشد، آقای خامنهای است؛ آیا شما درباره آقای خامنهای چیزی شنیدهاید؟ گفت: من نیز شنیدهام که امام گفته اگر من از دنیا رفتم، آقای خامنهای بهترین کسی است که میتواند رهبر نظام باشد.
وقتی آقای شبستری این مطلب را گفت، من بیدرنگ به ایشان گفتم: پس برخیزیم و با هم فریاد بکشیم واین مطلب را برای همه نمایندگان حاضر بگوییم. آنگاه بنده و آقای شبستری چنان فریاد کشیدیم که همه نمایندگان و رئیس مجلس خبرگان متوجه ما دو نفر شدند. ما گفتیم: آقایان! اگر امام درباره شایستگی رهبری آقای خامنهای سخنی گفتهاند، بگویید تا همه آقایان بدانند، بالاخره سخن امام برای ما خیلی مهم است.»
آقای شبستری و علی اصغر معصومی هم مشابه همین ماجرا را روایت کردهاند:
مجتهد شبستری: «من دیدم استدلال آقایان به جایی نمیرسد. بلافاصله بلند شدم. با صدای بلند گفتم «جناب آقای رفسنجانی من یادداشتی داده بودم. حالا وقتش است که شما شهادت بدهید. شنیدم که امام درباره جناب آقای خامنهای مطالبی فرمودهاند... گفتم مطالبی را من شنیدهام آیا این واقعیت دارد؟ شما شهادت بدهید.»
معصومی شاهرودی: «من بلند شدم و گفتم: «مگر ما خبرگان مردم نیستیم؟ از استانی که یک پنجم ایران است نماینده شدهایم. چرا نامه ما را نمیخوانید؟ چرا نخواندید؟ برای چه؟» در اسناد مجلس خبرگان هست. آقای هاشمی هم گفتند که آقای خامنهای به خواندن این نامه راضی نیستند.»
نطق پرشور مخالفت
سخنان آقای هاشمی همهمهای در مجلس پدید آورد.
با این حال هنوز اثر سخنان وی بر خبرگان معلوم نشده بود که آقای خامنهای از جای خود برخاست و بدون نوبت قبلی برای بیان مطالب خود پشت تریبون قرار گرفت. آقای امینی و آقای هاشمی از وی میخواهند درباره رهبری فردی و شورایی صحبت نکند، چراکه فردی بودن رهبر به تصویب خبرگان رسیده و دیگر امکان بحث درباره آن وجود ندارد.
لحن هاشمی کاملاً بیپروا و صریح است: «آقای خامنهای! ما تصویب کردیم شورایی نباشد، شما بر خلاف مصوبه ما نمیتوانید بگویید.» در همین حین یکی از نمایندگان به آقای خامنهای میگوید که «من چند حرف دارم بگویم؛ شما جواب مرا بدهید.»
این نماینده ظاهراً میکوشد تا پیش از بیان اظهارات آقای خامنهای، او را برای قبول مسئولیت رهبری قانع کند. ازاین رو با پاسخ آقای خامنهای روبهرو میشود: «بگذارید من عرض بکنم؛ بعد، شما میفرمایید؛ دیگر حالا وقتمان که هست.» به این ترتیب آقای خامنهای نطق کوتاه، اما تاریخی خود را آغاز میکند:
سیدعلی خامنهای: «بسمالله الرحمن الرحیم. اولاً واقعاً باید خون گریست بر جامعه اسلامی که احتمال کسی مثل بنده، در آن مطرح بشود. حالا این را که من نمیخواهم درباره آن صحبت کنم.