🟨♦️🟨
۲
چند سؤال ساده اما سخت
اما کتاب پس از پنجاه سال درباره چیست؟ چه میگوید و اهمیتش از کجاست؟ برای پاسخ به این سؤالها باید بگوییم که این کتاب پاسخ مفصلی است که مرحوم سیدجعفر شهیدی به سؤالات و گرههای ذهنی خودش درباره واقعه عاشورا داده است. او در آغاز کتابش تصریح دارد آنچه پیش روی مخاطبانش گذاشته نه مقتل است و نه تاریخ و حتی بهرغم دلبستگیهای شدیدش به مذهب تشیع یک کتاب ترویجی برای شیعه نیست بلکه هدفش چیزی فراتر از اینهاست؛ شهیدی پس از پنجاه سال را نوشت تا به تعبیر خودش «من کوشیدهام تا خود بدانم آن چه رخ داد، چرا رخ داد؟»
میتوان گفت شهیدی «پس از پنجاه سال» را برای پاسخ به چند سال ظاهراً ساده اما بسیار عمیق و نفسگیر نوشت. چه شد اجتماع مسلمان آن روز در مقابل این حادثه تا آن حد خونسردی و بیاعتنایی نشان داد؟ حسین و یاران او چه جرمی مرتکب شده بودند که فقه مسلمانی کیفر آن را قتل میدانست؟ در کوفه هنوز عدهای از صحابه پیغمبر میزیستند… اینها میتوانستند با همکاری گروه بزرگی از تابعین و سران شهر، حاکم کوفه را مجبور کنند تا راه دیگری جز آنچه در پیش گرفت، اختیار کند ولی چنین نکردند، چرا؟ در سال شصت و یکم، عدهای از یاران پیغمبر در شام به سر میبردند و بعضی از آنها در نزد یزید مقامی والا داشتند.
چرا در این حوزه مسلمانی هیچ گونه اقدامی برای مخالفت با این فاجعه به عمل نیامد و البته مهمترین و جدیترین سؤال کتاب این است: چه شد که امام حسین(ع)، فرزند رسول خدا(ص) و بزرگمرد جهان اسلام، به دست مسلمانان کشته شد؟
عبرتی برای حال و آینده
آیا «شهیدی» نخستین کسی بود که سعی کرد واقعه عاشورا را تحلیل کند؟ پاسخ خود او به این سؤال منفی است. مرحوم شهیدی در صفحه ششم کتابش گمانها و تحلیلهای مختلفی را که در مورد واقعه عاشورا مطرح است ذکر میکند و میگوید که با هیچکدام همراه نیست؛ نه چونان «شیعیان دلباخته صافیاعتقاد، معتقدم او خود را به کشتن داد تا نزد پروردگار میانجی گناهان شیعه شود، همان باوری که ترسایان نسبت به مسیح دارند» و نه مانند برخی مستشرقان «او را ناراضی، ماجراجو و عصیانگر رژیم ملی عربی دمشق میدانم.» او معتقد است در صورت توفیقش در «پس از پنجاه سال»، این کتاب به دلیل شیوه متفاوت پژوهشیاش به نسبت گذشتگان تا آن عصر، «عبرتی برای حال و آینده خواهد بود، چه اگر قهرمان حادثه کشته شده است [اما] آنچه او برای آن میجنگید و آنان که برای رسیدن به هدف به او وعده یاری دادند و به وعده خود وفا کردند یا نکردند، در طول تاریخ فراوان بوده و هستند و خواهند بود.»
پاسخی که شهیدی در این کتاب به سؤالات بنیادینش میدهد، تلخ و تکاندهنده است. از نظر نویسنده، مسیری که منجر به شهادت حسین بن علی علیهالسلام شد، نه یک اتفاق غیرمترقبه و دور از انتظار بلکه محصول طبیعی روندی میداند که جامعه صدر اسلام طی کرد. شهیدی به طور خلاصه بر این باور است که جامعه اسلامی به مرور به این بیماریها دچار شده بود: دستاویز قرار دادن سنتی برای محو سنت دیگر، به گناه رنگ دین دادن، تبعیض در اجرای احکام الهی، از بین بردن اصل مساوات اسلامی، سبقت در اسلام را بهانه امتیازطلبی قرار دادن، فخرفروشی درباره اصل و نسب، تغییر ارزشها، ارتجاع جاهلی، حاکمیت جریان نفاق، برتریفروشی نژادی، پناه بردن به مسائل کلامی برای فرار از زیر بار مسئولیت، بیاعتنایی به عدالت، فراموشی برادری اسلامی، گرمتر و گرمتر شدن بازار حقیقتپوشی و دینفروشی و…
بیعدالتی در بیتالمال، آغاز کژراهه
عمدتاً در بررسی واقعه کربلا روند طی شده را از پایان دوره معاویه تا شهادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام بررسی میکنند اما سید جعفر شهیدی بر این باور است که روند منجر به شهادت آن حضرت نه ظرف یک دهه بلکه از زمان وفات پیامبر اسلام آغاز و در نهایت منجر به فاجعه کربلا شد.
شهیدی معتقد است پنجاه سال پیش از واقعه کربلا، حکومت خلفا روندی را آغاز کرد که منجر به انحطاط و انحرافهای آتی بزرگی در جامعه اسلامی شد. شهیدی مینویسد:چون پیغمبر از جهان رفت و ابوبکر اعلام داشت رئیس مسلمانان باید از قریش باشد و همین که در بودجهبندی، عمر پرداخت رقم بالاتر را به این طبقه مخصوص گردانید و مال فراوانی زیر دست و پای آنان ریخته شد، اشرافیت معنوی با اشرافیت مادی درهم آمیخت و رفتهرفته اصل مساوات اسلامی از میان رفت تا آنجا که در پایان خلافت عثمان، قریش نه تنها به دلیل تصدی مقامات مهم دولتی بر غیر قریش برتری یافت، بلکه مقدمات برتر شمردن عنصر عرب از دیگر نژادهایی که مسلمانی را پذیرفته بودند، فراهم شد.