✍روایت سوم: انگار هر چیزی بنویسم نمی‌تواند حس و حالمان را همان طور که هست،دست نخورده به مخاطب برساند. فقط باید آنجا باشی تا بدانی حال خوب یعنی چه🤩 ای کاش تمام لحظات عمرمان را آنجا بودیم،ای کاش شغلمان جهادگر بود ای کاش میشد یک شیشه از حال خوب آنجا را با خودمان بیاوریم. ما رفتیم اردوی جهادی تا بسازیم اما ساخته شدیم🌱 روراست بگویم؛منطقه آنها محروم نبود ما محروم بودیم از آنها. این سفر مثل یک خواب قشنگ بود که آرزو میکردیم هیچ وقت بیدار نشویم پ ن: دست و دلم به هیچ کاری نمی‌رود خاطرات این سه روز است که در ذهنم مرور می‌شوند،دلم برای هر دقیقه اش تنگ می‌شود،برای همه ی بچه های پاک و معصوم و با استعداد آنجا،برای آن منطقه،برای حال وهوایش و.... 🆔@bso_meybod