❣️ 💢 یادم هست روزی که مصطفی آمد دنبالم، قبل از این که ماشین را روشن کند دست مرا گرفت و بوسید. می‌بوسید و همان‌طور با گریه از من تشکر می‌کرد. من گفتم: "برای چی مصطفی؟" گفت: "این دستی که این همه روزها به مادرش خدمت کرده برای من مقدس است و باید آن را بوسید." گفتم: "از من تشکر می‌کنید؟ خب، این که من خدمت کردم مادر من بود، مادر شما نبود که این همه تشکر می‏کنید. ❤️ " گفت "دستی که به مادرش خدمت می‌کند مقدس است و کسی که به مادرش خیر ندارد به هیچ کس خیر ندارد. من از شما ممنونم که با این همه محبت و عشق به مادرتان خدمت کردید." 🌷 برشی از زندگی شهید مصطفی چمران - به روایت همسرش غاده 📚 منبع: 365 خاطره برای 365 روز، ص 28 📎 📎 📎 انـــدیـــــشـــــه برتر 👇👇 ♨️ @btid_org