59 🔰 من پیش خودم گفتم الان هست که ساسان یا حرفی نزنه ، چون خیلی خجالتی بود یا اینکه جواب درستی نده 💠 یک مرتبه دیدم ساسان بلند شد و گفت خانم اجازه ! میتونم بیام پای تخته؟ ✳️ خانم معلم تعجب کرد، من هم تعجب کردم ، خانم معلم گفت بله عزیزم، میخوای چیزی بنویسی؟ آخه شما که هنوز تمام حروف و نوشتن رو یاد نگرفتین 🔰 ساسان برگشت و گفت نه خانم معلم ، میخوام بیام یه چیزی روی تابلو نقاشی کنم 💠 خانم معلم گفت یعنی میخوای با نقاشی برای ما بگی که خدا رو چه کسی خلق کرده؟ جالبه حتما باید چیز جالبی باشه بیا ، بفرما ✳️ من که همین طوری با تعجب داشتم ساسان رو نگاه می کردم ، واقعا نمی تونستم حدس بزنم میخواد چیکار کنه ❇️ ساسان رفت پای تخته یه خورشید بزرگ کشید گفت الان مثلا روز هست بعد خورشید رو پاک کرد و ماه و ستاره کشید گفت الان مثلا شب هست خانم معلم شما به ما گفتین که نور ستاره ها از ماه و نور ماه از خورشید گرفته میشه درسته؟ حالا نور خورشید از کجا گرفته میشه؟ 👌 خانم معلم گفت احسنت ساسان جان ، احسنت بچه ها متوجه کار ساسان شدین؟ کیا متوجه شدن؟ خب مثل اینکه همه شما کمی متوجه نشدین ساسان میخواست بگه که...