بخش اول قصهٔ رنجور و رنجوری بخواند بعدازآن در پیش رنجورش نشاند رنگ روی و نبض و قاروره بدید هم علاماتش هم اسبابش شنید گفت هر دارو که ایشان کرده‌اند آن عمارت نیست ویران کرده‌اند بی‌خبر بودند از حال درون استعیذ الله مما یفترون دید رنج و کشف شد بَر وِی نهفت لیک پنهان کرد و با سلطان نگفت رنجش از صفرا و از سودا نبود بوی هر هیزم پدید آید ز دود دید از زاریش کو زار دل است تن خوش است و او گرفتار دل است عاشقی پیداست از زاری دل نیست بیماری چو بیماری دل علت عاشق ز علت‌ها جداست عشق اصطرلاب اسرار خداست عاشقی گر زین سر و گر زان سرست عاقبت ما را بدان سر رهبرست هرچه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل باشم از آن گرچه تفسیر زبان روشنگرست لیک عشق بی‌زبان روشنترست چون قلم اندر نوشتن می‌شتافت چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت عقل در شرحش چو خر در گل بخفت شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت ص 10 - بیت از بیت 102 - 116 @masnavi_manavi @cafe_fekr