#عارفانه (زندگینامه و خاطرات عارف شهید احمد علی نیری)
#قسمت_شصت
ای خدای ارحم الراحمین به من رحم کن هنگامی که از میان شعله های آتش دوزخ فریادی برآید که احمد نیری کجاست؟؟
همان کسی که با آرزوهای دراز و امروز و فردا کردن و وقت گذرانی کرد و در کارهای زشت عمر خود را تلف کرد
پس از این آواز ماموران دوزخ با عمود آهنین شتابان و هول انگیز به سوی من آیند و مرا کشان کشان به سوی عذابی سخت برده و با سر در قعر دوزخ اندازند و میگویند بچش که تو همانی که در دنیا آنچنان خود را عزیز و گرامی می داشتی، و من را در جایی مسکن دهند که اسیر در آنجا برای همیشه اسیر است و آتش آن همواره شعلهور
نوشابه آنجا جحیم و جایگاه همیشگی ام دوزخ و حمیم باشد شعله های فروزان مرا از جای بر کند ولی قعر دوزخ باز مرا در کام خود کشد
نهایت آرزویم آن باشد که بمیرم ولی از مرگ خبری نباشد
پاهایم بر پیشانی بسته شده و روی من از ظلمت گناه سیاه گشته به هر طرف که روم فریاد می کشم و هر سو روی آورم صیحه زنم که ای مالک وعده های عذاب درباره من محقق شده
ای مالک از سنگینی زنجیرهای آهنین توان ما از دست رفت ای مالک پوست های تن ما کباب شده ای مالک ما را بیرون بیاور که دیگر به کارهای زشت باز نخواهیم گشت
پاسخ بشنوم که هرگز اکنون هنگام امان یافتن نیست و از این جایگاه ذلت روی تافتن نیست زبان در کشید و سخن نگویید
اگر به فرض محال از اینجا بیرون روید باز به همان اعمال زشتی که از آنها نهی شده بودید بازگشت خواهید کرد
پس از این جواب به کلی ناامید شوم و تاسف شدید و پشیمانی دردناک به من دست دهد. به رو در آتش بیفتم بالای سر ما آتش زیر پای ما آتش سمت راست ما آتش سمت چپ آتش غرق در آتش خوراک ما آتش نوشابه ما آتش بستر ما آتش جامه ی ما آتش....
#کپی_فقط_با_ذکر_لینک_کافه_کتاب
🍃 هـرشــب
حــوالی
ســاعـت۲۱
•┈┈•••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈•
#با_ما_همراه_باشید
@cafeketabnooralhaadi
#ڪـافه_ڪتاب
#ڪـتابخانه_نورالهــادی