سریع گوشیم رو وصل کردم به ضبط و آهنگ مورد علاقم که این روزها قشنگ وصف حال خودم بود رو گذاشتم... /واسه خودمم عجیب چی شد عاشق شدم/ /رفتی توی قلبم همه شوکه شدن/ /واسه خودمم عجیبه چرا عاشق شدم/ /چی شد اینجوری شد رفتی تو دلم/ /آخه همه میدونن یه دنده ام/ /ولی واسه تو که من میخندم/ /کسی به چشمم نمیاد شرمنده ام/ /عاشقونه بیا بگیر دوتا دستامو/ /تو بی بهونه بیا بخون از چشمهام حرفامو/ /خوش رنگ چشمات/ / میمیرم برات/ /بدون قدر منو/ /بمون پیشم نرو/ /بزار همه ببینن پیش هم ماهارو/ /آخه همه میدونن یه دنده ام/ /ولی واسه تو که من میخندم/ /کسی به چشمم نمیاد شرمنده ام/ (یه دنده : میثم ابراهیمی) آروم روی فرمون ضرب گرفته بود و با لبخند به جلو خیره بود.. کلا این یکی دو هفته نیشش خیلی باز بود. دستم رو روی بوق گذاشتم و بوق عروسی می زدم.. یک دفعه دستش رو گذاشت روی دستم و باهام همراه شد. داشتم آتیش می گرفتم.. تپش قلبم رفته بود روی صدهزار.. کاش میدونست با این کارهاش داره دیوونم میکنه.. بهش نگاه کردم. داشتن با امیر مسخره بازی در می آوردن. چیکار کردی با این دل صاحب مرده لعنتی؟ بغض بدی گلوم رو گرفت. چرا اینطوری شد؟ خدایا من چیکار کردم با خودم؟ اون چیکار کرد با من؟ با هر خنده مردونه‌ای که می کرد یک تیکه از قلبم می شکست... خدا جونم کمکم کن به دستش بیارم و الا مطمئنم دیگه نمی تونم زندگی کنم... نویسنده: یاس🌱