عباسش رو کشید کنار در گوشی بهش گفت :عبآسم نکنه یک‌وقت مولایت حسین و حَسَن را برآدر خطآب کنی اینان تافته های جدا بافته‌ی خلقت اند.... نکند مستقیم در چَشم های زینب نگاه کنی مآدر... نکند تو سیرآب باشی و مولای تو وخانواده‌اش تشنه ... و چه خوب عمل کرد عبآس به حَرف .....🖤💔