به حرمله گفتن تو کربلا جایی شد دلت بسوزه ؟ گف آره . گفتن کجا ؟ گف وسط جنگ بودیم .. یهو دیدم لباس عربی تنشه یه چیزی شبیه قنداق بچه دستش گرفته داره میاد وسط میدون ... یه بچه رو گرفت بالا سرش از لشگر طلب کرد گفتن خب‌‌‌‌....؟؟ گفت وقتی تیرو زدم ..‌ به وضوح دیدم دستُ‌پآشو گم کرد ....‌‌‌‌...💔 ارباب دست می‌کشید به محاسنش به میگفت .. علی جوآبِ مادرتو چی بدم بابا ..؟💔🥀