به حرمله گفتن تو کربلا
جایی شد دلت بسوزه ؟
گف آره .
گفتن کجا ؟
گف وسط جنگ بودیم ..
یهو دیدم
#حُسین لباس عربی تنشه
یه چیزی شبیه قنداق بچه دستش گرفته
داره میاد وسط میدون ...
یه بچه
#شیرخواره رو گرفت بالا سرش
از لشگر طلب
#آب کرد
گفتن خب....؟؟
گفت وقتی تیرو زدم ..
به وضوح دیدم
#حُسین دستُپآشو گم
کرد .......💔
ارباب دست میکشید به محاسنش
به
#اصغر میگفت ..
علی جوآبِ مادرتو چی بدم بابا ..؟💔🥀