یه گروهی از بیایون رد میشدن همه جا تاریک تاریک تاریک بود تا چشم کار می‌کرد چیزی جز سیاهی دیده نمیشد زیر پای مردم پر از سنگ های ریز و درشت بود یه نفر از یه جایی داد زد اینایی که زیر پای شماست جواهر و زمرد هست. تا میتونید بردارید