اینجا دلدادگی، عاشقی می‌کند عرش عالم که تکیه‌گاه یک جهان است؛ حال تکیه بر نیزه شکسته‌ای زده است تا بتواند کمر راست کند و غیرت و شجاعت را جانی دوباره بخشد! در هیاهوی غرق شدن خورشید میان امواج آسمان، نگاهم را به درگاهی گره می‌زنم. غم‌های بی‌خانمان قلبم را به دیوار تکیه می‌دهم تا از وجودم سرازیر نشود و بگذارد ذره‌ای غرق در شگفتی این شلوغی شوم. غرق در شرمسای سرنیزه‌ای که مقام والای طفل صغیر شش ماهه را نشناخت، در خمیدگی کمر خواهری که نشان از مادر داشت، دستان زنان و دخترانی که در قفس غل و زنجیرها، قفل شده بود؛ آن گودال حضیض که جسم‌هایی را درون خود بلعید، فریادهای خفه‌شده‌ای در اعماق وجود، در کشیدگی بدن جوانی که تا چند دقیقه پیش، یک لشکر با دیدن هیبت او، هراس را بر تک تک سلول های خود سنجاق می کردند؛ خیمه‌هایی که در دل آتش غربت را حل کردند و اما غرق در کربلایی که معنایی ماورای کربلا داشت! کربلا یعنی کودک رنج‌کشیده و بزم دیده‌ای که لب‌تشنه و اسیر بود. اینجا بوی دلدادگی می‌آید، بوی اسفندی که از شرمندگی، تن به سوختن در بین زغال‌های دلسوخته می‌دهد و بوی گل محمدی‌ای که عطر یک پیراهن آشنا به همراه دارد. پیراهنی که از مادر به پسر رسیده است اما چه حیف که در لغت‌نامه یزیدیان، معنای امانت‌داری نقش نبسته بود! اینجا صدای اذان قیامی دوباره به پا کرده است. به راستی آسمان هم دلگیر ست. شاید او هم یاد نگرانی خواهری افتاده است که هیچ محرمی میان مردان شام نداشت. شاید هم به فکر دلتنگی دخترکی افتاده است که به اندازه یک سرو قد خم کرده بود و به جای دلداری، گیسویش را با شعله‌های آتش پیوند زده‌اند! گمان می‌کنم یاد لالایی‌های مادرانه مادری را در ذهن خود زنده می کند که برای پسری خیالی، خوانده می‌شد! ما باید در تار و پودهای قالی ذهن‌مان، یک فلسفه‌ای را حک کنیم: تاریخ تکرار می‌شود و شاید هم تکرارست که تاریخ می‌شود! پس در مقابل یزیدیان زمانه، حسینی بمانیم و نام‌ ایشان را بر پای علم‌ها زنده نگه داریم. زینب خان زاده، دانشجو معلم پردیس نسیبه تهران 🌐 روابط عمومی سازمان مرکزی دانشگاه فرهنگیان https://eitaa.com/cfu_acac_ir