وقتی به گلزار شهدا رسیدیم، جایی ایستادیم تا شربت بخوریم.
فائزه به شوخی گفت: شربت شهادت است.
بچهها خندیدند، اما فائزه درست میگفت. 🥲
بعد از نوشیدن شربت متوجه شدیم که دو تا از همکلاسیهایمان همراه ما نیستند و از ما جدا شدهاند.
فائزه برای پیداکردن دو تا از بچهها رفت که انفجار اول اتفاق افتاد...
یکی از بچهها ترکش خورد و ما مجبور شدیم او را تا جایی برسانیم.
فکر نمیکردیم که فائزه در اثر ترکشهای انفجار به شهادت رسیده باشد.
وقتی داشتم فیلمهای حادثه تروریستی را نگاه میکردم، فائزه را از رنگ روسریاش شناختم.
ترکش از پشت گردن، کتف و پهلو به فائزه اصابت کرده و او با صورت به زمین خورده بود... 🥀
راوی: دوست شهید 💚
#شهیده_فائزه_رحیمی🕊
∞| ♡ʝσiŋ🌱↷
『
@chadooriyam 』∞♡