『 سـٰآحـݪخُـدآ 』
『 سـٰآحـݪخُـدآ 』
ورودی حسینیه دیدم دختر خانم کوچولو با چادرش قشنگش نشسته سر روی زانو گذاشته و اروم اروم گریه می کنه🥺
خیلی ناراحت شدم رفتم کنارش نشستم قطره های اشکش تو صورتش مثل بارون روانه میشد. بهش گفتم عزیزم چرا داری اینجوری گریه می کنی!!؟