من گلچهره ام دختـری که بخاطر قرض مجـبور به کلفتی شدم. . . 😱❌ اخر شب بود مشغول ساییدن کف زمین عمارت بودم صدایی از عمارت میومد صدای جیـغ! ترسیده بودم نمیدونستم باید چیکار کنم مجبور بودم به کارم ادامه بدم.... سرم پایین بود مشغول ساییدن زمین.... صدای نفس کشیدن های کسی میشنیدم ولی جرات نداشتم سرم بالا بگیرم حس کردم دستی روی شونمه وحشت کردم تا خواستم برگردم اروم گفت: گلچهره میای پیشم؟ اروم با ترس لرز گفتم: اقا غلامرضا شمایی؟ بله ای گفت که.... https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f داستان واقعی از زبان گلچهره و عشق تلخی که تجربه میکند...🙂👆🏼