#حتما_بخونید_جالبه 😂👇👇
يك نفر در زمستان وارد دهی شد و توی برف دنبال منزلی می گشت، ولی غريب بود و مردم هم غريبه توی خانههاشان راه نمیدادند ..!! همينجور كه
توی كوچههای روستا میگشت، ديد مردم به يك خانه زياد رفت و آمد میكنند. از کسی پرسيد: اينجا چه خبره ..؟
گفت: زنی درد زايمان دارد و سه روزه تقلا ميكنه ولی فارغ نمیشود..!! ما دنبال دعا نويس میگرديم...
مرد تا اين حرف را شنيد به دروغ گفت: بابا من بلدم ... هزار جور دعا ميدونم ..!!
فورا مرد مسافر را با عزت فراوان وارد كردند و خرش را به طويله بردند، خودش را هم زير كرسی نشاندند، بعد... قلم و كاغذ آوردند تا دعا بنويسد!! مرد روی کاغذ چیزهایی نوشت و به آنها گفت: اين كاغذ را در آب بشوريد و آب آنرا بدهید زائو بخورد..!! از قضا تا آب دعا را به زائو دادند زائيد و بچه صحيح و سالم به دنيا آمد. از طرفی کلی پول و غذا به او دادند و راهیش کردند. بعد از رفتنش ... یکی از دهاتی ها کاغذ دعا را که کناری گذاشته بودند برداشت و خواند. با حیرت و تعجب دید که نوشته...👇👇😳😐🔞
http://eitaa.com/joinchat/1376649228C3b931ec84f
http://eitaa.com/joinchat/1376649228C3b931ec84f