یا نه همه این ها توهمی بیش نیست، و من هم باید به کم قانع بشم و تا هروقت شد صبرکنم تا این اتفاقِ زیبایِ رویاییِ عاشقانه رخ بدهد یا نه، ...دلم میخواد از عمری که کردم لااقل یک جا با خدا یک رنگ باشم و ادا در نیارم. آیا فکر و احساس من نسبت به این موضوع درسته؟ چون توی خانواده تقریبا از حرفهای من به این پی بردن که نظر من در این مورد چی هست، اما تا حرف این میشه میگن:( خاک بر سرت) آنقدر به این چیزا فکر کن تا همین چیزا به سر بیاد، حتی اجازه حرف زدن هم به من نمیدن، و برای چند سال بعد من هم تصمیم گرفتن و در نهایت به این رسیدن من رو ببرن پیش خواهر یا برادری زندگی کنم چقدر جالب🤔 اینکه تا اینجا فکر کردن، ...و تصور جدا شدن ما از این خونه و زندگی را هم نمیکنند، و ما را جاودانه میدانند، چیکار باید کرد؟ عمر میگذرد، فرصت ها هم همچون باد، ...بالاخره منِ دختر تو جامعه ی امام زمانی باید موثر باشم نقش داشته باشم یانه؟ چیکار کنیم هممون که نمی‌توانیم سر کار بریم تا موثر باشیم. شاید خدا با ایجاد تغییر در نگرش و فکر دیگران میخواد ما موثر باشیم... با تشکر و قدر دانی از زحمات بیش ازحد شما یاعلی 🆔 @chand_hamsari