لباس مشکی را تنش کردم. سربند یا امام رضا را بستم دور سرش. خرمای نذری را ریختم توی ظرف. کنارش چند شاخه گل گذاشتم. قبل از شروع مراسم آمدیم که خلوت باشد، اما نبود. نتوانستیم برویم خیابان اصلی. موکب کوچکمان را توی همان فرعی راه انداختیم. سهم دختر کوچکم برای بدرقه از شهدا، صلوات‌هایی بود که به آسمان می‌رفت. https://eitaa.com/chand_jore_ba_man