مثل هر هفته برگههای سفید را بین بچه ها پخش کرد. سبد مداد رنگیها را گذاشت روی میز. اما اینبار به بچهها گفت :《همه مداد آبی بردارین. قراره برای یه کار مهم نقاشی بکشیم》
حسنا موهای لختش را زد کنار:《خاله قشنگ بکشیم بازم میزنین به دیوار》
به رویش لبخند زد :《 نه قرار بزنیم روی زمین تا راه درست قدم برداشتن رو به آدم بزرگا یاد بدیم》
https://eitaa.com/chand_jore_ba_man