چند جرعه با من بخوان
وسط این همه جنگ، هیچ‌کس حواسش به دل‌ غمباد گرفته‌ی ما زن‌ها نبود. جز تو که همین ثانیه‌ها با لبخندی ا
《مهدیه دارم از پیش نورچشمیمون‌ میام همه چیز و همه جا صورتی بود😍》 پیام زهرا بود توی گروه بعد از متن مهدیه. رفته بود تا روایت دیدار را بنویسد به عنوان یک نویسنده‌ی زن. یک لحظه قند توی دلم آب شد، یعنی می‌شود روزی من هم آنجا باشم با قلمی توی دست. حتما آن لحظه از تقلای قلبم برای پرواز خواهم نوشت. از اشک شوقی که سالها منتظر باریدنش بودم. از لحظه دیدار که نفس را توی سینه‌ام حبس می‌کند از اینکه هزار بار جا عوض می‌کنم تا نزدیک آقا باشم. توی مسیر بازدمشان. توی مسیر نسیم بهشت. از کلامی که می‌شود تسکین قلب‌های بی قرار می‌شود نقشه راه می‌شود تکلیف برای انتظار می‌شود حکم جهاد حتما به چهره‌ی تک تک آدم‌ها نگاه می‌کنم و توی چشم‌های یک دریا قطره، انعکاس اقیانوس را خواهم دید. https://eitaa.com/chand_jore_ba_man