بسم رب المهدی... گزارش پویش #گل_مریم (١) "روزی که عطر نرگس و مریم در خیابان های شهر پیچید" همین که پرده رو کنار زدم، عطر همیشگی به مشامم رسید. مثل هر سه شنبه، بیت المهدی باز هم میزبان دخترایی بود که داشتن پیامِ عشق و محبت رو لا به لای دسته های گل نرگس و مریم می پیچیدن. کمی اون طرف تر، چند نفر مشغول چیدن شکلات، داخل جعبه های قلبی شکل بودن. اینبار اما مقصد هدایا و دسته های گل، جایی غیر از چهارراه عاشقی بود. قرار بود به مناسبت ولادت حضرت عیسی (علیه السلام)، به دیدن همشهریان مسیحی مون بریم و عید میلاد رو بهشون تبریک بگیم. پس راهی شدیم... بعد از طی مسافتی کوتاه، سر  کوچه ای توقف کردیم که در انتهاش، کلیسای گریگوری مقدس به چشم می خورد. بافت کهن محله، که نشون از قدمت و اصالتش داشت، ما رو مجذوب خودش کرد. مقصد اول، یک مغازه ی املاک بود که تزئینات کریسمس به دیوارش خودنمایی می کرد. من و یکی از بچه ها با یک دسته گل و جعبه شکلات، به همراه عکاس و فیلمبردار داخل شدیم. صاحب مغازه، که قطعا توقع مواجه شدن با چنین صحنه ای رو، اونم حدود ساعت 4 بعد از ظهر نداشت، از ورود ناگهانی و اهدای هدایا و تبریک های ما حسابی جا خورد اما بنده ی خدا با همون حالت تعجب، لبخندی زد و ازمون تشکر کرد. #خادم_المهدی محمدی