خیانت و بی عقلی من باشوهرو دوبچه ام زندگی آروم وخوبی داشتم تا اینکه چندسال پیش شوهرم ابتدا دو گوشی هوشمند برای من وخودش خرید بعداز مدتی علی رغم مخالفتهای من وای فای منزلمان هم وصل کرد وهردومان وارد فضای مجازی شدیم وروز به روز فاصله من از شوهرم بیشتروبیشترمیشد ودرصورتی که هیچوقت هم قبول نداشتم که من مجازی شده ام وهمیشه درمقابل حرفای خواهروخانواده م سینه سپر میکردم که من فقط داخل گروهای خانوادگی فعالیت دارم واز این حرفا،خلاصه بعد از مدتی متوجه پیامهای گاه وبیگاه یکی از فامیلا شدم که اوهم ازدواج کرده ودوبچه هم دارن من روزهای اول بخاطر احترامی که برای او قائل بودم جواب پیامهایش را میدادم اما چیزی نگذشت که ابراز علاقه کردوگفت من همیشه حسرت داشتن زنی مثل تو رو داشتم ومن هم به خودم افتخار کردم وخام حرفهای اون شدم طوری که یادم رفته بود اون یا نامحرمه و این کارم خیانته ازصبح زود که شوهرم میرفت سرکار تا وقتی که میومد یا تلفنی با اون که حالا شده بود عشقم حرف میزدم یا چت میکردیم الان دیگه فاصله من با شوهرم وبچه هام خیلی زیاد شده بود تا اینکه کم کم خانم اون اقا به رفتارهاش شک میکنه وبالاخره یه شب گوشیشو بر میداره و چندتا اس آخری که من و اون اقا به هم داده بودیمو که یادش رفته بوده حذف کنه رو میبینه و ازطرف اون به من اس داد بیداری عشقم؟ منم که تمام زندگیم شده بود اون فرد نوشتم آره زندگیم وخلاصه یکی اون گفت و ده تا من گفتم که چی میشد الان بجای شوهرم توکنارم بودی و از این حرفای عاشقانه،بعدش بهم اس داد که فردا خانومم خونه نیست صبح زود بیا خونه ما شاید من خواب باشم بعد از رفتن خانومم دروباز میذارم تو بیا تو... منم که از خدام بود حتی شده یک ساعتو با اون بگذرونم،صبح بعداز رفتن شوهرم بچه هامو سپردم به همسایه وآماده رفتن پیش عشقم شدم همه چی درست بود وقتی رفتم در باز بود وقتی که به اتاق خواب رسیدم شوهر خودمو با خانوم اون اقا دیدم که با عصبانیت خیلی زیادی منتظرم بودن اون لحظه کاملا یخ کرده بودم اون خانم دستمو گرفت پرتم کرد رو تخت الان دیگه نوبت شوهرم بود که هر بلایی که دوست داره به سرم بیاره اما اون فقط گفت بیچاره بچه های من که به تو کثافت میگن(مادر) تو لایق این کلمه مقدس نیستی همین امروز توافقی از هم جدا میشیم و نباید شوهر این خانم هیچ چیزی بفهمه فقط من بهش میگم که تو بایه نامرد دوست بودی و من متوجه شدم طلاقشو دادم اونروز من مث مرده متحرکی بودم که تمام زندگیمو ازم گرفتن بچه هایی که عاشقشون بودم وشوهری که عاشقم بودطلاقم داد ورفت الان اون اقام به چشم یه هرزه به من نگاه میکنه و داره زندگی خودشو میکنه وشوهرمم داره با پاره های تنم وزن جدیدش زندگیشو میکنه ومن تازه فهمیدم من و اون اقا هیچ انگیزه ای نداشتیم ومن بی هدف زندگیمو آتیش زدم دوستای گلم خیلی مواظب زندگیتون باشین واگه دوست دارین داستان بدبختی منوبرا دوستاتون بفرستین تا خدای نکرده خام حرفای اطرافیانشون نشن،بازم میگم دوستای گلم مواظب زندگیتون باشین هرچقدرم که ساده باشه😞😭 ⛔️⛔️🚫🚫⛔️⛔️ 🔴 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3779723272C22d0624772