یه روزبادوستام قرارداشتم👭 تااونموقع عکسموندیده بود تابهش گفتم میخوام برم گفت میشه یه عکس ازخودت بفرستی؟📷 منم باحجاب کامل وچادروالبته ماسک😷 یه عکس براش فرستادم هیچی نگفت،یعنی حتی نگفت چراماسک زدی منم هیچی نگفتم. رسیدم سرقرار.دوستام هنوزنیومده بودن گفتم بهش.داشت باهام شوخی میکردکه من میتونم کاری کنم که از وقتی دوستات میان تاوقتی ازشون جداشی ،نتونی به غیرمن به کس دیگه فکرکنی😏🤯 گفتم نمیتونی .من مدتهاست که دوستاموندیدم یکیشون که بیاد دیگه فراموشت میکنم تاااااا وقتی ازشون جدابشم گفت ولی من میتونم 💪 گفتم چجوری؟🤔 . تااونموقع هیچ حرفی ازعلاقه وعشق وازدواج نگفته بود.💗💞 گفت یه چیزی رومیخوام بهت بگم ولی روم نمیشده🥴😣😅.ولی بنظرم الان دیگه وقتشه که بهت بگم گفتم چی؟🙁 گفت: حس میکنم دارم بهت علاقه مند❤ میشم😅 . انگاریه پارچ آب سردریختن روسرم🤦🏻‍♀️ حالمونمیفهمیدم،نمیدونستم کجام چیکارمیکنم اصلامن کی هستم؟🤷‍♀️ اینترنتوبدون جواب دادن بهش خاموش کردم ولی سبحان کارشوکرده بود بچه هااومدن ولی من هیچی نمیفهمیدم از حرفاشون.خونه رسیدم🏠 ولباس🧥👖👟 عوض کردم ولی اینترنتو روشن نکردم ساعت۱۲شب 🕛وقتی همه خوابیدن اینترنتو روشن کردم یه عالمه پیام ازسبحان که ببخشید رضوانه نمیخواستم ناراحتت کنم 😖🙁 کاش نمیگفتم☹ توروخداجواب بده 😰🥺😭 و...... ولی حرف سبحان کارخودش روکرده بودوحال دل من روخراب کرده بود