✉️ 👇👇 سلام وخداقوت اول از همه ازگروه خوبتون ممنونم انشالله به خیر دنیا وآخرت برسید بزرگی میگفت دو فرد نامحرم مثل دوقطب آهنربا میمونن که همدیگرو جذب میکنن وباید بینشون حریمهایی باشه وگرنه خواه ناخواه به حسب طبیعتشون جذب هم میشن بنده زندگیم برای کسایی که از بی مهری همسرانشون رنج میبرن شاید تجربه مفیدی باشه من که ساکن قم بودم در یک تصادفی همسرم را از دست دادم و بعدازمدتی با فرد دیگه ای ازدواج کردیم ولی متاسفانه بعداز مدت کوتاهی بی مهری ها وبی توجه ها همسر دومم شروع شد،🙁 دلِ شکسته ام خیلی رنجورتر شد ،هرچی هم که صحبت میکردم وتلاش میکردم فایده نداشت وبالاخره به این نتیجه رسیدم که اصلا ایشون به من علاقه ای نداره ، البته در این مدت ما بچه دار هم شده بودیم ،اونقدر همسرم با بی مهری وبی توجهی با من برخوردمیکرد که تمام دوران بارداری رو با گریه میگذروندم وحتی بعدازتولدبچه هم فرق چندانی نکرد،😞 یادم نمیره روزایی که با گریه به بچم شیرمیدادم ،حتی خیلی وقتا پیش اومد که به جدایی فکرکردم ،تو این مدت تو شبکه های مجازی هم فعالیت داشتم ولی اگه تو گروهی عضو میشدم که مختلط بود از همون اول لفت میدادم با اینکه همسرم تو ابن گروها عضو بود ولی من ازآسیب این گروها میترسیدم واصلا به سمتش نرفتم همیشه با خدای خودم خلوت میکردم واز خودش کمک میگرفتم این رو هم بگم که اطرافیان همسرم دراین مساله ای که ببن ما بودمقصر بودندچون راهنمایی درستی نمیکردن وبا بعصی حرفا مساله رو تشدیدمیکردن یه روز یک اتفاق زندگیم را زیروروکرد ،همراه فامیل همسرم رفته بودیم پارک،اونجا در حضورخواهروبرادرش با من خیلی بد برخورد کرد و باهام درگیر شد خلیی اذیت شدم ودیگه صبرم لبریز شد ،بعداز اینکه اومدیم خونه رفتم تو اتاق تا نیمه های شب فقط گریه کردم و تواین مدت حتی یک لحظه هم به روی خودش نیاوورد،از اتاق بیرون اومدم وبهش گفتم تو منو نمیخواستی چرابدبختم کردی واون فقط سکوت کرد بهش گفتم دیگه تموم شد ومن فردا تمومش میکنم صبح فردا به قصدرفتن به دادگاه از خونه اومدم بیرون ولی حالم خیلی خیلی خراب بود داغون داغون ،تو تاکسی هم نمیتونستم جلو اشکامو بگیرم همه چیز رو تمام شده میدیدم این دومین شکستم بود، ولی به جای دادگاه خودم رو تو حرم حضرت معصومه س دیدم از ته دلم ازخانم کمک خواستم به دلم افتاد که برم مشاوره حرم،اونجا بعد از پیگیری واصراربه وقت فوری آخرین روزنه امیدم روامتحان کردم،هماهنگی ها انجام شد و ما بالاخره با یک مشاورمومن وتحصیل کرده دیدارکردیم من مختصری صحبت کردم وشایدیک ساعتی بعدازمن ایشون با همسرم صحبت کردن ،نمیدانم بینشون چی گذشت ولی هرچی بودهمونجا تموم شد😊 بعداز اینکه از اتاق مشاوربیرون اومددستم رو محکم گرفت واز پله ها پایین اومدیم و... الان بعد از گذشت یکسال وخوردی از اون جریان هردوعاشق هم والحمدلله خیلی حالمون خوبه و روزی نیست که ازته دلش قربون صدقه نره بهم محبت نکنه همسرمن شیوه محبت وابرازعلاقه رو بلدنبود،البته دراون سالها زیربارفشارها خودم بهش میگفتم که چکارکنه وچی بگه ولی فایده نداشت انگار باید از یک نفرکارشناس وهمجنس خودش میشنید و صدالبته که همه را عنابت خداوحضرت معصومه میدانم حالا اگه در اون روزگار سخت به جای خدا بنده خدا که خودسرتاپا اشکال بود همدمم میشد حالا از زندگیم راضی بودم؟!!🙁 این را باورکنیم که کس بی کسان فقط خداست!! 📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛 ✍ بر روی خرابه هایِ خاطرات تلخ شما ؛ پلی میسازیم ب نام ؛برای رسیدن به های از دست رفته 💚👇👇 eitaa.com/joinchat/3779723272C22d0624772