✉️ 👇 دختری هستم 16 ساله و چهارساله چادرمو انتخاب کردم (قبلش حجابم خوب نبود ولی افتضاح هم نبود) بعد از چادری شدنم به خیلی از چیزا اعتقاد پیدا کردم مثل خدا ،امام ها،شهدا ولی هنوز یا نماز نمی خونم یا یکی درمیون. خیلی ناراحتم و عذاب وجدان دارم و از خدا خجالت میکشم . همش با خودم میگم من حرمت چادرم هم نگه نمی دارم . خیلی سعی کردم تا نماز خون بشم مثلا ساعت میزاشتم یا حتی کلی تو گوگل در مورد راه های تقویت اراده واسه نماز مطلب خوندم ولی .... اما مشکل من فقط این نیست . در کل این 16 سال نه قبل چادر نه بعدش اهل رل زدن نبودم چون واقعا خوشم نمیومد با این حال که دخترا تو این سن این چیزا رو دوست دارن ولی من ترجیح میدم بزارم حداقل شیش هفت سال بزرگ تر بشم بعد به فکر ازدواج بیفتم چون الان واقعا برای این کارا بچم اما منم یه ده هشتادی ام و از اگاهی ماها نمیشه صرف نظر کرد اما همه چیز از یه کل کل توی اینستا شروع شد . پسره 18 سالشه و یه سری صحبت معمولی داشتیم تا اینکه پیشنهاد اشنایی بیشتر داد قبول نکردم و می خواستم بلاک کنم که مانعم شد . حرف هاش با بقیه فرق داشت نه اینکه جذاب باشه ها نه ولی حس میکردم عقایدش شبیه منه مثلا اونم از وضع بد جامعه از نظر دین و اینا ناراحت بود . همش میگفت دلم ارامش می خواد و ارامش هم توی دوست داشته شدن و انگیزه از طرف یه دختر میدید که پایبند باشه بهش . البته من فکر میکنم منظور از دوست داشته شدن فقط در حد حرف نیست و اون می خواد حس غریزی خودشو هم به ارامش برسونه😔 دو روزه تمام سعی در قانع کردنش کردم که ارامش توی این چیزا نیست . بعدش یاده یه استادی افتادم که میگفت سن 18 سالگی دوران حساسیه مخصوصا واسه پسرا و اکثرا تصمیم های احساسی میگیرن یه جورابی اختیارشون دست خودشون نیست و به خاطر بلوغ و این حرفاست . ازم می خواست باعث ارامشش بشم تا نهایت در اینده به ازدواج ختم شه. من مدام میترسم چون به هیچ جنس مخالفی اطمینان ندارم از طرفی از اعتقاداتم این اجازه رو بهم نمیده اولش گفتم نه بعدش بهم گفت مگه پیامبر نگفته اگه بتونی به کسی کمک بکنی ولی نکنی مومن نیستی پس توهم نیستی منم از اعتقاداتم حرف زدم که حرامه و از این حرفا تازه خانوادم هم هستن من دوست ندارم مخفی کاری کنم . هر بهونه ای میوردم یه جوری قانعم میکرد از طرفی اصلا به چهرش و حرفاش نمی خورد قصد بدی داشته باشه میگه فقط خیلی الان احتیاج به ارامش داره. جوری به نظر میاد که من خیلی دلم براش میسوزه و از اونجایی که از نیتش خبر ندارم میترسم دل بشکونم. دست اخر هم مجبور شدم برای اینکه ول کنه بهش گفتم دو هفته فرصت داره اعتمادمو جلب کنه و خودشو ثابت کنه که مثل بقبه پسرا فقط دنبال خوش گذرونی نیست. اما من از همه چی میترسم از خودش از جنسیتش از حرمت هایی که ممکنه شکسته بشه از احساساتم که ممکنه بازی گرفته بشه از سنم از سنش از همه چی و بیشتر از همه از خدا خجالت میکشم . من کم گناه ندارم تو زندگیم دوست ندارم بازم بهش اضافه بشه تصمیم گرفتم استخاره کنم .یه استخاره اینترنتی معتبر گرفتم که در کمال تعجب نوشته بود انشاالله خوب است ولی دلم راضی نمی شد برای عمل بهش و اینکه نمی تونم با هیچ کس هم این موضوع در میون بزارم تا اینکه بعد از خدایی که به شدت خجالت زده ام ازش پناه اوردم به شما و این کانال شما رو به امام رضا که ارزش خاصی براش قائلم اگه می تونید کمکم کنید که درمونده و خسته ام😓😓😓