/ 👇👇 سلام .‌ممنون از کانال خوبتون که واقعا با تمام وجود حس کردم که عضویت من در این کانال اتفاقی نبوده و خدا سر راهم گذاشته . خواستم کمکم کنید شاید نوشته ام طولانی باشه ولی راه دیگه ای نداشتم .. من دختر ۱۹ ساله هستم تابستان امسال به درخواست خواهرم عضو یک گروه مختلط فوتبالی شدم که بحث فقط در مورد ورزشی باشه ولاغیر ... با اینکه دوست نداشتم ولی این دلیلی بود که قانعم کرد عضو بشم چون بحث متفرقه ممنوع بود با اسم مستعار پسرانه وارد گپ شدم و فقط مدیر گپ که یه اقایی سید بودن میدونست که من دخترم ... روزای اول کاملا عادی بود و با کسی چت نمیکردم فقط اخبار میفرستم گپ ... فعالیتم در گپ زیاد بود که منو ادمین گپ کردن با اینکه خودم نمیخواستم ولی با اصرار مدیر گپ قبول کردم ... روزها گذشت و مدیر گپ میومد پی وی و درد و دل میکرد حرفهایی میزد که خوشم نمیومد( مثلا میگفت عزیزم و اینکه میگف من دلم پاکه ) چند باری تذکر دادم که بلاک میکنم .هر بار که میومد پی وی و ازم تشکر میکرد بابت فعالیتم تو گپ و... تمام اون شبا میرفتم استغفار میکردم و نماز شب همش گریه میکردم با اینکه من حد حدود خودم را کاملا رعایت میکردم ... کم کم حس کردم که به مدیر گپ علاقه مند شدم واس همین دنبال راهی بودم که کلا برم از مجازی و بیش از این گرفتار نشم .. که یه روز یه شات از صحبتش با ابجیم فرستاده که به ابجیم گفته من به خواهرت علاقه دارم بیام خواستگاری؟ با شکلک خنده همین که شاتو دیدم فورا از گپ لفت دادم و هر چی معذرت خواهی کرد وگفت اینکه من فقط با ابجیت شوخی کردم دیگه برنگشتم گپ .... هر چند روز لینکو میفرستاد و خواهش میکرد که برگردم ولی من میترسیدم برگردم بیشتر گرفتار بشم ... چند باری دعوام کرد و گفت که من دوسِت دارم و دوس دارم در گپ باشی و دلم شکوندی و ..ـ ولی من برنگشتم ... بهونه کردم که دارم واس کنکور میخونم و قول دادم بعد کنکور برگردم گپ . چند ماه گذشت و روزی نبود که به اون روزا فک نکنم ـ تا اینکه کتاب سلام بر ابراهیم و خوندم و همزمان با کانالتون اشنا شدم ... با اینکه من به مدیر علاقه داشتم ولی نمیخواستم از راه حرام وارد همچین رابطه ای بشم به خدا(و شهید هادی) قول دادم که دیگه اصلا برنگردم گپ و هر چی صلاح باشه همون بشه هر چند واسم سخت بود ... فورا اکانتمو عوض کردم ( تنها راه ارتباطی ) که دیگه نتونه پیام بده و سر قولم موندم .دو ماه گذشت .تا اینکه یه روز شنیدم که مدیر گپ به رحمت خدا رفته !!! از وقتی که شنیدم داغونم من واقعا بش علاقه داشتم ولی کاری از دستم برنمیومد و از طرفی برنگشتم گپ که وابستگیم زیاد نشه ... الان عذاب وجدان گرفتم که چرا دلشو شکوندم و هیچ وقت برنگشتم گپ .... من به خدا قول داده بودم و همه چی رو بخدا واگذار کردم ولی الان داغونم مدام جلو چشممه حرفاش یادم نمیره .... من کاری نکردم فقط نخواستم با نامحرم رابطه داشته باشم همین ..... ولی عذاب وجدان اذیتم میکنه اصلا نمیدونم اسمشو بذارم عذاب ‌ یا بخاطر علاقه ای که داشتم ــ خواهش میکنم کمکم کنید ....کارم درست بود که نموندم ؟؟ 📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛 ✍ بر روی خرابه هایِ خاطرات تلخ شما ؛ پلی میسازیم ب نام ؛برای رسیدن به های از دست رفته 💚👇👇 eitaa.com/joinchat/3779723272C22d0624772 ✅ پاسخ👇👇