مریم حنطه‌زاده *برای عرض تشکر* یکی از دوستان جایی این نکته را نوشته بود که با در دسترس قرار گرفتن همگانی سرگرمی، موجب شده که مردم کمتر برنامه های جدی و غمناک را نگاه کنند.. مثالش هم این بود که خارجی‌ها هم وقتی نتفیلیکس و اپل‌تی‌وی و... هزاران برنامه جذاب دارند، به سراغ برنامه‌های خبری و جدی‌تر نمی‌روند و بنابراین اونها هم سبک برنامه‌های ترکیبی رو پیش گرفتند و با سرگرمی ترکیب می‌کنند مطالب جدی رو. ما خودمان توی خانه، تلویزیونمان یا روی شبکه کودک است، یا در حال پخش کارتون‌های فیلیمو. حتی سریال‌های ایرانی تلویزیون و فیلیمو را هم نگاه نمی‌کنیم؛ تلویزیون معمولا کش‌دار و اندوهناک‌اند و مناسب سنین بالا، فیلیمو هم خشن و پر از بددهنی! (محتوای هر دو هم ضعیف است) و هیچ‌کدام را نمی‌شود با دختر هفت‌ساله‌ای که بادقت نگاه می‌کند، تماشا کرد. برنامه‌ها و مستندها و فیلم‌های جنگی هم همین‌طور. این وسط برنامه را بعد از عید گاهی نگاه می‌کردیم و دخترم باوجود آنکه بیشتر حرفها را متوجه نمی‌شود، خیلی باعلاقه دنبال می‌کند (اولین برنامه طنز بزرگسالی است که می‌بیند). خلاصه اینکه دیشب هم با همسرم نشست به نگاه کردنش، من خودم بعد از نیم‌ساعت اول رفتم دختر کوچک را بخوابانم و دیگر کنارشان نبودم ولی می‌دانستم که خانم مهمان آن روز است. امروز صبح دخترم برگشت بهم گفت: «مامان، من دیروز داشتم به حرفهای مادر دو شهید گوش می‌دادم. اولین بار بود که مادر شهید می‌دیدم.» منم گفتم که می‌شناسم و مستندش را دیده‌ام و کتاب زندگیش را دارم. برایم تعریف کرد همه‌چیز را، منم از فرصت استفاده کردم و برایش بعضی چیزها را درباره جنگ توضیح دادم. گفت که با خاطره شهادت بچه‌هایش گریه کرده و با خاطره گربه‌ها خندیده! برایش تجربه خیلی خاصی شده بود. بعد هم رفت کتاب را از توی کتابهایم پیدا کرد و قول گرفت که وقتی بزرگتر شد و سنش مناسب بود، بدهم تا بخواند. واقعا به‌نظرم این دست برنامه‌های ترکیبی، وقتی با اشاراتی که به حد فهم بچه‌ها در برنامه‌ها و کتابهای کودک می‌آید جمع می‌شود، اثر عمیق‌تر و طبیعی‌تری روی بچه‌ها دارد. حالا از بس قضیه برایش جالب شده بود، صحبتمان به جاهای خیلی مختلف کشیده شد....تا شهدای گمنام و تشخیص DNA تا کتاب 🙂 @cheshmshishei