‍ 💜قصه برای مستقل شدن کودکان💜 سلام بچه ها ، من بانسی هستم. امروز بهترین روز زندگی من است چون جایزه ی زرنگترین و شادترین گربه ی مدرسه را گرفتم . اگر میخواهید بدونید چطور پس با من همراه باشید ...... ماجرا از جایی شروع شد که برای خط کشی کردن دفترم ، دنبال یک خط کش میگشتم. هر چه مادرم را صدا زدم جواب نداد چون برای خرید بیرون رفته بود . اولش ناراحت شدم چون عادت داشتم همه ی کارهایم را مادرم انجام دهد ولی آن روز وقت نداشتم منتظر مادرم باشم برای اینکه با دوستانم قرار بازی گذاشته بودیم. بنابراین تصمیم گرفتم خودم خط کشم را پیدا کنم. به سراغ کشوی میز رفتم . خدای من ! انگار یک طوفان از کشو عبور کرده بود . شروع کردم به مرتب کردن کشو . هر وسیله را سر جای خودش گذاشتم . کاغذهای استفاده شده را در سطل مخصوص زباله های خشک انداختم. مدادها و خودکارها را در جای خودشان گذاشتم و مدادرنگی ها را در جعبه ، تا بالاخره خط کشم پیدا شد . وقتی کارم تمام شد و به کشوی مرتب شده نگاه کردم ، یک حس خوب و نشاط آوری بهم دست داد . احساس کردم الان قدرت بیشتری برای درس خواندن و انجام تکالیفم دارم این حس به قدری قوی بود که آن روز در همه ی بازیها دوستانم را بردم . چند روز بعد تصمیم گرفتم دوباره امتحان کنم و یک کاری را انجام بدهم . یک روز صبح که مادرم وارد اتاق شد تا تخت خوابم را مرتب کند فکری به ذهنم رسید سریع گفتم : مادر جون ! لطفا اجازه بدهید خودم تختم را مرتب کنم. مادرم لبخندی زد و از اتاق بیرون رفت. بالش ها را بالای تخت گذاشتم و ملافه ها را صاف کردم. درست است که کارم مثل مادرم نبود ولی هر چه بود خودم انجام داده بودم و می دانستم که با تمرین میتوانم بهتر و بهتر انجامش دهم. درست مثل یاد گرفتن الفبا و مشق نوشتن . بعد از اینکه تخت مرتب شد ، دوباره انرژی تازه ای پیدا کردم ، سرحال شدم و آن روز در مدرسه با تمرکز و دقت زیادی توانستم به درسها گوش بدهم و با بچه ها بازی کنم . این احساسهای خوبی که میگرفتم باعث شد ، هر روز کارهایم را خودم انجام دهم و سعی کنم هر روز یک کار جدید هر چند کوچک را امتحان کنم. مثلا صبحانه ی ساده ای درست کنم یا برای زنگ تفریح خودم و دوستانم لقمه بگیرم ، لباسهایم را تا کنم ، موهایم را شانه بزنم و هر روز یک مدل جدید را امتحان کنم . انجام این کارها علاوه بر احساس خوب و شادی که در من بوجود آورد باعث شد که روز به روز در درسهایم موفق بشوم و بتوانم به بچه های دیگر هم کمک کنم و تازه بازی های جدیدی را هم پیشنهاد بدهم . من تمام این کارها را برای حال خوب خودم انجام دادم ولی پدر و مادرم و معلم و مدیر مدرسه متوجه ی تغییرات من شده بودند و امروز سر صف اسمم را صدا زدند و هدیه ی زرنگترین و شادترین گربه ی مدرسه را به من دادند. بچه ها شما هم میتوانید مثل من باشید ، فقط کافی است تصمیم بگیرید و با انجام یک کار کوچک شروع کنید ، مثل من که با مرتب کردن کشوی میزم شروع کردم . پس هر روز یک قدم کوچک به سمت شادی . پایان... 🌻       ∩_∩        („• ֊ •„)🌻    ┏━━━∪∪━━━┓    💜 @childrin1 💜    ┗━━━━━━━━━┛