‍ «قصه کودکانه برای قدردانی از پدر و مادر» روزی در یک روستای جادویی پسرکی با نام امیر علی در خانه ای زندگی می کرد. امیر علی یک پسر شجاع و باهوش بود که همیشه با انرژی و شادابی به اطرافیانش خدمت می کرد. او از روزهای جادویی خود لذت میبرد. اما امیر علی گاهی اوقات دچار فراموشی میشد او بعضی از روزها قدردانی از تلاشها و محبتهای بی پایان پدر و مادرش را فراموش میکرد. پدر و مادر امیر علی همواره در کنار او بودند و بهترین راهنما و دوست او بودند. آنها همه تلاش خود را میکردند تا امیر علی را به فردی خوشحال و موفق تبدیل کنند یک روز امیر علی در حال بازی با دوستانش در جاده های۶ جادویی روستا بود. درختان بلند و سرسبز برروی جاده سایه انداخته بودند و امیر علی و دوستانش مانند پرنسس ها و شوالیه ها در حال جستجوی ماجراجویانه ای برای یافتن گنجینه بودن ناگهان امیر علی به طور اتفاقی به یک جعبه جادویی برخورد کرد. امیر علی نزدیک جعبه رفت و با چشمانی متعجب به جعبه جادویی نگاه ميکرد جعبه شگفتی به امیر علی گفت من میتونم خواسته تو رو برآورده کنم امیر علی گفت: راستش من یه وقتایی دچار فراموشی میشم و یادم میره که از پدر و مادرم تشکر کنم جعبه شگفتی به او گفت: امیر علی عزيز من قدرت تشكر وقدردانی را به تو هدیه میکنم تو میتوانی از این قدرت استفاده کنی و به پدر و مادرت بگویی چقدر از تلاش ها و مراقبت هایشان سپاسگزاری امیرعلی با چشمانی لبریز از شوق و ذوق از جعبه جادویی تشکر کرد. سپس با خلاقیت و قدرت جادویی که در اختیار داشت نامه ای را به پدر و مادرش نوشت. در این نامه او با کلماتی شیرین و صمیمی از پدر و مادرش تشکر و قدردانی کرد و از محبتها و تلاشهای بی دریغشان سپاسگزاری کرد. روز بعد امیر علی با نامه ای در دست پیش پدر و مادرش رفت. آنها با شوق و شگفتی نامه را خواندند. هنگامی که امیر علی نامه را - به پدر و مادرش داد لحظه جادویی رخ داد. با خواندن هر کلمه از نامه یک نور درخشان با انرژی مثبت از آن بیرون میزد و اتاق پر از رنگ ۰و شادابی میشد. پدر و مادر امیر علی ب لبخندی عمیق ۶ و با لبخند به او خسته نباشید میگفت و روزهایی که پدر برایش خوراکی یا وسیله هایی که دوست داشت را میخرید او را در آغوش میگرفت و از او تشکر میکرد. امیر علی روزها در خانه به مادرش کمک میکرد و برای پختن غذاهای لذیذی که مادرش برای او درست میکرد کلی تشکر میکرد امیر علی میدانست که پدر و مادرش چقدر او را دوست دارند و هرروز برای آرامش و خوشحالی او در حال تلاش هستند. او با قدرت جادویی که بدست آورده بود همیشه به یاد داشت که برای زحمتهایی که پدر و مادرش برای او میکشند تشکر و قدردانی کند. «با این قصه به صورت غیر مستقیم به فرزندت یاد بده که واسه زحمتهایی که مامان بابا براش میکشند ازشون تشکر و قدردانی کنه» پایان... 🌻 ∩_∩ („• ֊ •„)🌻 ┏━━━∪∪━━━┓ 💜 @childrin1 💜 ┗━━━━━━━━━┛