🔮چند روز قبل از شهادتش از سردشت می رفتیم باختران بین حرفاش گفت بچه ها من دویست روز زوره بدهکارم تعجب کردم گفت : شش ساله که هیچ جا 10 روز نموندم که قصد روزه کنم وقتی خبر رسید شهید شده توی حسینیه انگار زلزله شد کسی نمی توانست جلوی بچه ها را بگیرد توی سرو سینه شان می زدند چند نفر بی حال شدند وروی دست بردنشان آخر مراسم عزاداری آقای صادقی گفت : شهید به من سپرده بود که دویست روز روزه قضا داره کی حاضره این روز ها براش روزه بگیره همه بلند شدند و نفری یک روز هم روزه گرفتند می شد ده هزار روز روزه. 📌خاطره ای از مهدی زین الدین ‎‎‌‌‎‎‌ @chizmiz12345