[یک روایت اول شخص از کشوری که سوم‌شخص نبود!] ۱- بیست و یکم بهمن هشتادوهشت، اگر میدان تره‌بار مسعودیه را به سمت راست می‌پیچیدی و خیابان را تا انتها میرفتی، بین انبوهی انبار و گاراژ به دو دبیرستان پسرانه برخورد میکردی که دیواری آنها را از هم جدا کرده بود، مدرسه اول اگر بابای مدرسه مشغول سیگار کشیدن بود و حواسش جاهای دیگر، میتوانستی سرت را پایین بیاندازی و بی سروصدا وارد شوی، اولش آرام به نظر می‌آمد اما اگر پیچ بوفه را رد میکردی میدیدی ششصد و اندی دانش آموز وسط حیاط جمع شده اند تا فینال جام فجر را تماشا کنند... دهه فجر چه بود؟ این بازی انقلاب را رد کرده بود، جنگ بود، از آنها که نتیجه پایانی بازی را باید زنگ آخر جلو مدرسه میدیدی، رگ جنوبشهری هر دو تیم مثل سوژه های ناموسی ورم کرده بود، خط دروازه همان عصمت فاطی بود که پاره اش کردند تا فرمان و قیصر چاقوکشی کنند، فوتبال آن روز راسته کار مسعود کیمیایی و بهروز وثوقی بود تا سیاه سفیدش کنند و زد و خوردش را بیشتر... نتیجه چه شد؟ عرض خواهم کرد! ۲- مدرسه شانزده تا کلاس داشت، هشت تا اول و چهارتا دوم و چهارتا سوم، اولها که هیچ، اما دوم و سوم هرکدام یک انسانی بود و یک تجربی و دو ریاضی... مشکل بر سر همین عدد دو بود، هر کلاس یک تیم داشت و دوتاکلاس ریاضی ها یک تیم، تیمشان منتخبی از دو برابر جمعیت ما بود و ادعایشان که چه عرض کنم... ریاضی ها نماد آنها بودند که حسابان و انتگرال میدانستند و انسانی ها نماد تاریخ ادبیات و البته همان کلاسی که نصفشان افغانستانی بود، آنها آینده دار و ما نهایتا حمال بارکش، آنها کروات و ما زیرپیراهنی عرق کرده، آنها مهندس و ما یارو، آنها ریاضی و ما انسانی! ۳- دوم انسانی و دوم ریاضی به فینال رفته بودند، مدل ورزشگاه ها برای خودمان پرچم و پلاکارد درست کرده بودیم "انسانی زلزله محبوب هرچی دله"... تیممان نصف بیشتر افغانستانی بودند و تعدادی ایرانی و عارف حسین پاکستانی، ریاضی ها همه ایرانی، نیمه اول را ایرانی ها ۳-۱ بردند و تیم چند ملیتی ما نابود بود، اسکوربردی نبود تا دقایقش را بگویم اما شهرام افغانی و عارف حسین چندتایی زدند و دیدیم ۴-۳ جلوییم و سوت پایان... آنها به انسانی‌ها میگفتند افغانی و غافل بودند که این افغانها حالا قهرمان شده اند... سال بعد شهرام به یونان رفته بود، عارف به پاکستان برگشته و وحید که حالا آلمان است پایش در گچ بود، سوم ریاضی سوم انسانی را برد، ما بدون افغانها باختیم، بد هم باختیم، ما آبروی رشته مان را بردیم، ما در منزل داماد سکونت کردیم! 🇦🇫🇮🇷🇦🇫🇮🇷🇦🇫🇮🇷🇦🇫🇮🇷🇦🇫🇮🇷 @chobealef