خانه مادربزرگم یک حیاط نسبتا بزرگ داشت، تا زمانیکه بچه بودیم و هنوز پشت لب‌هایمان سبز نشده بود در گوشه‌ای از آن حیاط هم یک درخت کُنار جا خوش کرده بود که تا بزرگ شدیم عمرش را داد به شما و قلع و قمعش کردند و ریشه‌اش را بریدند و به پایش قربانی دادند تا نحسی قطع درخت کُنار(سدر) بیش از این دامان خانواده را نگیرد... الغرض وقتی حیاط مذکور را رد می‌کردی و وارد خانه می‌شدی چند اتاق بشدت معمولی، تعدادی از معمولی‌ترین آدمهای زمانه را کنار هم جمع کرده بود، شاید تنها چیزی که در آن خانه معمولی نبود اتاق پذیرایی آن بود، اتاقی که پدربزرگ یکبار دیوارش را سوراخ کرده بود تا مثلا با یک مهندسی حساب شده آن را کانال کشی کرده باشد و از باد کولر گازی این اتاق به آن اتاق که یک کولر کفافش را نمی‌داد قرض بدهد(نخندید، ما هم خندیدیم و بعدا دیدیم طرح مهندسی دادند که از کارون کانال بکشند تا به زاینده‌رود هم آب برسد، همه چیز علمی بود)... و اما وسط آن اتاق غیرمعمولی پر بود از عکس‌های تنها عضو خانواده که هیچگاه ندیدمش، نقاشی یک جوان که‌یکی در میان با لباس ورزشی تیم شاهین اهواز و لباس خاکی جنگی کشیده شده بود... پسر دوم خانواده شاید تنها عضو غیرمعمولی خانواده معمولی‌شان بود، پسر دوم خانواده‌ای پرجمعیت در خانه‌ای کوچک وسط منطقه بیست متری شهرداری اهواز که چند خانواده پرجمعیت دیگر هم درون خود جا داده بود، درست در میان آدمهایی که در هفت آسمانشان هم یک ستاره نداشتند و با رویای بی‌رویایی اوضاع را میگذراندند و نهایت آرزویشان قبولی امتحان شهریور(آن هم وسط گرمای خرماپز اهواز) بود یک پسر ظهور کرده بود که هم درسخوان باشد و هم فوتبالش زبانزد نسلی که رویاهایشان مارادونایی بود... قصه را از پیش لو داده‌ام، انتهایی ندارد، می‌رود جنگ و چندصدمتری که وارد خاک فاو می‌شود محاصره می‌شوند و تمام(البته این تمام شدنش و از دست دادن رویای احتمال اسارتش برای مادر بزرگ به اندازه ۷-۸ سال جنگ طول کشید)... نمی‌دانم اگر بود چند وقت یکبار می‌دیدمش، اصلا آرزوی نیمه‌تمامی برای دیدنش داشتم یا نه، اما هرچه که بود من زمانی آمدم که از او تنها چند نقاشی معمولی در خانه‌ای معمولی میان آدمهای معمولی باقی مانده بود، شاید اگر می‌ماند خودش هم معمولی میشد، اما خب نشد، خودش را قاطی مخصوص‌ها کرد، دوست نداشت در تئاتر آدمهای معمولی نقش رهگذر داشته باشد! [سی‌ونهمین سالگرد آغاز جنگ!] 🌹پیشکش به معمولی‌هایی که مخصوص شدند! @chobealef