به برگه تو دستم نگاه میکنم، خودش بود! زنگ درو میزنم و بعد از مدتی پسری در رو باز میکنه
_سلام. بفرمایید؟
لبخند میزنم
_منزل خانم...؟
نگاهش متعجب میشه
_بله ولی شما..
_متوهم کی دم در بود؟
برمیگرده
_یه اقاییه.. میگن آقای.. چی بودید؟
ابرومو بالا میدم
_نامی هستم! آرتین نامی و از عکاسی خانواده خدمت میرسم
اهانی میگه
_میگن از عکاسی..
خانمی حرفشو قطع میکنه
_بله بله من گفتم بیان بگید بیان داخل بچه.. زشته دم درن!
با لبخند وارد میشم و یااللهی میگم
حیاط بزرگی رو به روم بود
با نیمکتای چوبی و درختای مختلف مزین شده بود
چمن های صاف و تاب وسط چمنا صحنه زیباییو بهوجود آورده بود
به سمت داخل راهنماییم میکنن
خونهای بزرگ، اما به دور از تجملات
دوربینمو میزارم توی کیفم
_اگر آمادهاین بریم عکسو بگیریم؟
دختری سریع جواب میده
_اوه نهه وایسید برم بقیه رو صدا کنم
دختر دیگهای میگه
_نه نه ارلین من رفتم گفتم
ارلین باشهای میگه
دختر دومی لبخندی میزنه
_یفرمایید بشینید راحت باشید
و به سمت مبل ها راهنماییم میکنه
بعد ده دقیقه یه عالمه بچه مقابلم بودن
میشه گفت بچه؟ نه همه از 15 به بالا بودن
دوقلویی هایی که باهم مو نمیزدن کنار هم وایساده بودن و داشتن بقیه رو اذیت میکردن و شوخی هاشون تمومی نداشت
ولی با یه نگاه مادرشون اونا که هیچ، منم خفه شدم کلا
_هارمهر اینو بپوش
+اون هارمهر نیست منم مامان. واقعا کهه🗿🤌🏻
مادرشون شرمنده میگه
_ای وای ببخشید امنیفایل
و بعد به سمت بقیه میره
یکی از پسرا اهسته بهم میگه
_راستش.. من خود هارمهرم
و لبخند خبیثی میزنه و پلیوری که مادرش بهش دادو تنش میکنه
ده دقیقه بعد همه مرتب وایساده بودن کنار هم و منتظر عکس بودن
دوربینم رو تنظیم کردم
_یکم بیاید اینور تر.. نه نه خانم شما بیا جلو.. ای وایی شما نه بغلیتون.. اهان همینه
لبخند بزنید همه باهم بگید familyy
خانواده رو به روم پشت بند من تکرار کردن و عکس گرفته شد
و بی شک.. این یکی از بهترین قاب ها و زیباترین عکس هایی بود که گرفتم
ممنونم برای همه چیز...:)my family