دوستانه‌ها💞
❤️❤️ #چکاوک داریوش در حالیکه که هنوز نفس نفس میزد، چشمانش را تنگ کرد. -چی میخوای بگی پشت این جم
❤️❤️ داریوشِ من ،عاشق شده بود! پسر دردانه ی لجباز و یکدنده و بیخیالِ من عاشق شده بود! لبخندی از سر خوشحالی ،رضایت ،آرامش خاطر روی لبانم نشسته بود .و امید وار بودم این عشق او را سر عقل بیاورد و او را آدم کند. پاسخ الان ملاحت خیلی برای آینده داریوش مهم بود !نمیدانستم قرار است این دختر چه پاسخی به او بدهد! ملاحت دستان داریوش را از روی بازوهایش جدا کرد و سعی کرد لرزش صدایش و اشک چشمانش را کنترل کند.خیلی مصمم و جدی رو به داریوش گفت: -تو از من فرصت میخوای برای چی؟ برای اینکه بتونی به این یقین برسی که بین من و دوست دخترای هر روزت ،آیا میتونی منو انتخاب کنی یا نه؟ فرصت برای اینکه به این نتیجه برسی میتونی زندگی بی بند و بار تو ول کنی یا نه؟ فرصت برای اینکه به این نتیجه برسی آیامیتونی سیما جونتو ول کنی یا نه؟ فرصت برای این که درست وحسابی بشینی و فکر کنی اصلا منو دوست داری یا نه؟تو چطور از من انتظار داری بهت اعتماد کنم؛ وقتی که هنوز حتی یک قدم توی این راه برنداشتی!وقتی که همین چند وقت پیش چکاوک از دست تو کلافه و درمونده شده بود و دیگه نمیدونست به کجا باید پناه ببره تا از شر مزاحمتهای تو در امان بمونه و به من پناه آورد! اون فیلمها چی بود که هر از گاهی میفرستادی براش؟به چی میخوای برسی احمق! تو حتی به این دختر که امانت دوست پدربزرگ هست نمیخوای رحم کنی.بعد اونوقت انتظار داری من بتونم به تو تکیه کنم و به عنوان مرد زندگیم بهت اعتماد کنم؟ انتظار داری بتونم تو روپشتوانه خودم بدونم؟اصلا تو خودت دختر داشته باشی به آدمی مثل خودت میدی؟ تو چی فکر کردی داریوش !من زندگیمو ،جوونیمو از سر راه آوردم؟ من تازه با کمیل آشنا شدم.این پسر داره نظر منو جلب میکنه و نه تو و نه هیچ کس دیگه نمیتونه مانع من بشه .من میخوام برای زندگیم یک مرد واقعی انتخاب کنم.کی میخواد جلو منو بگیره. تو؟ پدر و مادرم؟ پدر بزرگ؟ داییام؟کدومشون میتونن بگن تو برای من بهتری نسبت به کمیل؟ فقط این سوال منو جواب بده داریوش.کدومشون میتونن بگن؟! تو با کارهات حتی مقبولیت خانوادگیت رو از دست دادی. داشت داریوش را در هم می شکست.داشت او را در هم فرو میریخت.و این فروریختن و شکستن ، برای داریوش لازم بود.او به یک تلنگر اساسی نیاز داشت .امیدوار بودم این تلنگر آنقدر قوی باشد که از پسش بربیاید .که راه درست را انتخاب کند و دوباره برای رهایی از این فساد، خودش را در مشروب و زن غرق نسازد. بلکه مثل یک مرد بایستد و از حریم و حرمت عشقش دفاع کند! -من نمیخوام تحقیرت کنم داریوش.اما من ... داریوش انگشت اشاره اش را بالا آورد. - بسه دیگه! فقط یک کلمه بهم بگو! دوستم داری؟ فقط اینو میخوام ازت بشنوم !داری یا نه! ملاحت خجالت زده مارا نگاه کرد و بعد دوباره داریوش را نگریست.نفسی عمیق گرفت و یکی از جمله های سخت زندگی اش را گفت: - برو و آدم شو داریوش! هر وقت آدم شدی؛ هر وقت تونستی بدون زن های هرزه ی اطرافت روزگار بگذرونی؛ هر وقت تونستی شماره اون سیمای کثافت رو از تو گوشیت حذف کنی؛ هر وقت تونستی شباتو بدون اون دخترای رنگارنگ بگذرونی؛ اون وقت بیا پیشم و این سوال رو از من بپرس !تا اون موقع حق نداری برای زندگی من هیچ تصمیمی بگیری یا هیچ مردی رو از زندگی من دور کنی! این حرف آخر منه ! ملاحت گوشیش را از روی زمین برداشت و رو به ما گفت: -من میرم! صدایش زدم . - صبرکن دایی .میرسونمت .پدر و مادرت که رفتن. -ماشین دارم دایی.شاید اصلا امشب پیش ماهی جون موندم. مرسی چکاوک !مرسی بابت امشب. سنگ تموم گذاشتی. -خواهش میکنم عزیزدلم . قابلتو نداشت . لبخند غمگینی به روی چکاوک زد و آرام خداحافطی کرد و رفت. میگویند حلالزاده به داییش میرود. راست میگویند. جرأت و جسارتش به خودم رفته بود! داریوش را ضربه فنی کرد. ضربه ای که لازمش بود.ملاحت رفت .و داریوش هنوز همانطور ایستاده بود. به سمتش قدم برداشتم . -داریوش! حالت خوبه؟! -دست از سرم بردار ! -پس حالت خوبه !بگو ببینم ! جریان اون فیلمایی که ملاحت میگفت چیه؟!داریوش کلافه نگاهم کرد. -خدای من! الان وقت این سواله؟! نمیبینی پسرتو با خاک یکسان کرد؟! -میبینم !حقت بود ! اگه میخوایش! اگه دلتو برده! اگه میدونی میخوای بقیه ی عمرت رو باهاش سپری کنی؛ پس شرطاشو اجرا کن .وگرنه مثل ماهی از دستت لیز میخوره و دیگه نداریش! وخودت میشی مقصر اصلی از دست دادنش !و تا آخر عمر باید حسرت داشتنشو بخوری.راه سختی در پیش داری ؛میدونم! اما قطعا ارزششو داره! -اما اون نگفت دوستم داره! -احمق نشو داریوش! اگه نمیخواستت؛ برات شرط نمیداشت! میذاشت؟! حالا بگو ببینم !جریان اون فیلما چیه !میکشمت داریوش !وای به حالت اگه. ادامه دارد ... 🍃🍃🍃🍃🍃🌺🌺 لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍 https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375 🍃🍃🌺🌺