.🍃🍃🍃🌸🍃
#گلچهره
با وحشت گفتم+آقاجون بذار منم حرف بزنم
بذار بگم که تو اون خونه چه گند و کثافتی در جریانه.جواهر هر شب با یه نفر....خانوم جون پرید وسط حرفم و فریاد زد_ببند دهنتو
تو چه کاره ای که آبروی مردمو میریزی؟هنگ کردم یعنی ازدواج گل اندام انقدر مهم بود که حاضر نبود حتی بشنوه که من چی دارم میکشم اصلا چرا به اینا پناه اوردم؟وقتی بودونبود من براشون مهم نبود. ..در اتاق باز شد، قامت حشمت و مظفر تو چارچوب نمایان شد از جا بلند شدم و زیر لب سلام دادم بوی گندشون تو اتاق پیچیده بود. به خانوم جون نگاهی کردم که خودشو زد به اون راه و گفت _اومدین مادر؟؟ .این دختره اومده باز میخواد یه بامبول جدید درست کنه بفرستیدش بره خونه خودش پریدم وسط حرفش و گفتم+منو تو اون خونه لعنتی راه نمیدن آقاجون .خانوم جونم دستشو زد به کمرش و گفت
_توام گفتی بذار برم ویلون و سیلون کوچه ها بشم دیگه آره؟ گفتم بخدا التماس کردم حتی اگه تو حیاط خونه اونا بمونم بهتر از اینجاس.
الان میگی چکار کنم؟؟با این حرفم حشمت و مظفر حمله کردن سمتم بازوهامو گرفتن و منو مثل پر کاه بلند کردن با بی رحمی تمام انداختنم بیرون انقدر بدنم ضعیف شده بود گفتم ل.عنت بهتون.من هیچوقت حلالتون نمیکنم ..آقاجون میشنوی .آقاجونم عصبانی شد هجوم اورد سمتم لگد محکمی به شکمم زد.صدای جیغم توکل کوچه پیچید
_اخه تو آدمی که بخوام بخاطرت خودمو و حیثیتمو به باد بدم.همون روز اولی بهت گفتم که اسمت رو از شناسنامه ام پاک میکنم برامم مهم نیست که چه اتفاقی میافته برات.تو ابروی منو بردی تمام پل های پشت سرت رو خراب کردی.ببین گلچهره اگه عروسی گل اندام بخاطر تو خراب بشه زندت نمیذارم فهمیدی؟اینو گفت و رفت تو خونه .. لب زدم +داداش توروخدا بذار بیام تو.هوا سرده من لباسم نازکه تا صبح این بیرون یخ میزنم
بذار برم گوشه حیاط قول میدم صبح میرم بیرون هیچ کس منو نمیبینه. اما اون نامرد گفت _حیف که زنی وگرنه همینجا ..... کم بدبختمون کردی؟ بروبینم.. رفت داخل و درو بست.به سختی خودمو بلند کردم
با هر نفسی که میکشیدم از دهنم بخار میومد بیرون چیکار باید میکردم؟ خدایا خسته شدم دیگه فقط میخوام که تموم شه؛.میشه بخوابم و بیدار نشم؟
آنقدر هوا سرد بود به آهستگی قدم برداشتم شکمم دقیقا اونجایی که آقام لگد زده بود تیر کشید و چند ثانیه بعد خیسی خ.ون رو احساس کردم
دستمو رو دلم گذاشتم و به سمت عمارت قدم برداشتم کل بدنم پر بود از زخم...
❤️❤️