دوستانه‌ها💞
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 قسمت چهلونه #حامی و سوگند یه دوش چند دقیقه ای گرفتم یه کت و دامن شیک با یه روسری ساتن کوتا
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 و سوگند صبح وقتی خواستم برم شرکت قبلش سوغاتى های مامان اینا رو برداشتم تا بهشون بدم . توی شرکت بعد از احوالپرسی با کارمندا به اتاق خودم رفتم و مشغول کار شدم تایم کاری تموم شده بود که حامی پیام داد ماشین شرکت پایین منتظرمه سوار ماشین شدم ادرس خونه آقاجون و دادم وقتی پیاده شدم قرار شد خبر بدم که به دنبالم بیاد ،زنگ در و زدم وقتی مامان گفت : کیه و فهمید منم کلی خوشحالى و ذوق درب حیاط را باز کرد مامان خودش و به من رسوند خودم را به آغوشش انداختم - ای دختر بی معرفت نمیگی دلم برات تنگ میشه - شما که سرت شلوغه مامان جونم - اِه الان به مامانت تیکه پروندی لبخندی زدم و گفتم : نه فقط یاداوردی کردم که انقدر سرتون شلوغه که من و یادتون رفته آروم زد پشتم گفت : تو که اهل شکایت نبودی - آره بس که آروم بودم از همه تو سری خوردم حتی از خواهر دو قلوی خودم ،مامان ناراحت شد با صدای گرفته ی گفت : میدونم اول زندگیتو بد شروع کردی اما مگه الان بدبختی ؟ پوزخندی زدم گفتم : نه این حرفا رو ولش کن بریم پیش مامانجون دلم براش خیلی تنگ شده همراه مامان به خونه آقاجون رفتیم مامانجون با دیدنم گل از گلش شگفت . سوغاتیاشونو دادم کلی تشکر کردن ، در حال حرف و بگو بخند بودیم که صدای داد و فریاد از حیاط اومد با تعجب گفتم : خبریه چی شده مامان شونه ی بالا انداخت گفت : نمیدونم همه با هم به حیاط رفتیم با دیدن قیافه ی عصبی سهراب و صورت رنگ پریده و زخمی سوگل همه مون هاج و واج مونده بودیم سهراب عصبی گفت : بیا زن عمو دخترتو تحویل بگیر مامان با تعجب گفت : چی شده سهراب زن عمو سوسنم با صداى فریاد سهراب به حیاط اومد سهراب بازوی سوگل گرفت و به وسط حیاط پرت کرد و با فریاد گفت : از خود خانوم بپرسین چیکار کرده زن عمو گفت : سهراب این کارا چیه ؟ سهراب پوزخندی زد گفت :این خانوم قاتل بچه ی منه مامانجون زد تو صورتش گفت : این چه حرفیه راجب زنت میزنی ، مادر سهراب - هه مامانجون کاش دروغ بود اما راسته امروز بی خبر از من رفته بچه رو سقط کرده مامان با ناراحتی گفت : سوگل سهراب راست میگه ؟ سوگل با صدای که به زور از گلوش در می اومد گفت : به کی بگم من بچه نمی خوام من بچه دوست نداشتم سهراب عصبی به سمت سوگل یورش برد که زن عمو به موقعه بهشون رسید و بازوی سهراب گرفت و گفت :مادر شاید اشتباه میکنی از کجا میدونی سقط کرده سهراب - بله مادر من سقط کرده بعد از ظهر وقتی از سرکار برگشتم دیدم حالش بده به زور دکتر زنان بردمش نمی خواست بره که نگو خانوم می ترسیده من بفهمم وقتی دکتر گفت : آقای محترم خانومتون سقط سختی داشته فکر کردم یه پارچ اب سرد روی سرم خالی کردن باورم نمی شدسوگل اینکارو کرده باشه خیلی برام گرون تموم شد که دکتر با کنایه گفت : شما که می خواستین سقط کنین چرا یه جای خوب نبردینش که حالا به احتمال زیاد دیگه نمی تونه بچه دار بشه شما بگو من چیکار میکردم باورم نمی شد سوگل اینکارو کرده باشه اونم با بچه ی خودش که از گوشت و تن خودش ، واقعاباورش خیلى سخت بود ادامه دارد... ❤️❤️