«دیداری شیرین» نجف، در حرم امام علی (ع) 🔸شبِ تابستانی نجف است. میان همهمه‌ی بازار و در لابه لای ساختمان های کوتاه و بلند، ناگهان چشمانم از پسِ پردۀ اشک به گنبد حرم می افتد. گنبدی که تاکنون آنرا تنها در عکس ها دیده بودم. بی اختیار زمزمه میکنم:« سلام بابای مهربانم. در تمام عمرم این اولین لحظه‌ ایست که نگاهم به برقِ طلای گنبدتان گره میخورد‌.» 🔸زائران، موج خروشان دریای عشقند که دست بر سینه پیشاپیش بارگاه پدر سر فرود می‌آورند و سلام می‌کنند. اینجا قرارگاه من و دوستان دیرینه‌ام است. شیعیانی از جای جایِ جهان که تنها به واسطه‌ی عشق به امام گویا سالهاست که همدیگر را می‌شناسیم. نجف گرچه گرم است، اما برای زائری که مدتهاست منتظرِ دیدار با پدر است نه گرما معنا دارد، نه خستگی‌ و نه دوریِ راه. هر چه هست در دیداری شیرین، معنا می‌شود. 🔸 به گنبد و گلدسته ها نگاه می‌کنم. به خاطر ازدحام جمعیت، اطراف ضریح را به آقایان اختصاص داده اند و پشت بامِ حرم که گویا نزدیک ترین جا به گنبد و گلدسته هاست را مخصوص خانم ها کرده اند. می‌ ایستم و صمیمانه با پدر صحبت می‌کنم. در میان حرمی که زیباتر از بهشت است. با زبان دلم حرف هایم را می‌گویم و در این شب نشینیِ بی همتا میهمانِ یک فنجان نسیمِ معطر حرم می‌شوم. 🔸کاشی های روی دیوار، نگاهم را به سمت خود می‌کشاند. زرد و سبز و آبی و سفید که نقشی از یک گلستان را به تصویر کشیده اند. کاشی ها برایم مثل پنجره های ضریحِ امام هستند، بوسه ای بر آنها میزنم و دلم آرام تر از همیشه می‌شود... . . .