🖼 آخرین عکس 🔰 «همسرم در ادامه مأموریت‌های کاری‌اش به کازرون منتقل شده بود. خانه‌ای در آنجا اجاره کردیم و ۳ ماه بعدش به مأموریت ارومیه رفت. ۱۵ روز در ارومیه بود و ۱۵ روز در خانه. کمی بعد «ابوذر» از ارومیه زنگ زد که می‌خواهم به سوریه بروم. گفتم ابوذر جان تو همیشه مأموریت هستی «محدثه» بی‌تاب تو است. ان‌شاءالله دفعه بعد می‌روی. 🔰شهید گفت: نه من باید بروم. بعد به خانه آمد و چند روزی در کنار هم بودیم.موقعی که می‌خواست به سوریه برود گفت که این آخرین مأموریتم است مطمئنم. بعد مرا به عمه سادات قسم داد و گفت، اگر امروز برای دفاع از اسلام نروم دشمن وارد خاک کشورمان می‌شود. وقتی این صحبت‌ها را شنیدم متوجه شدم که هیچ چیز مانع رفتنش نمی‌شود.از طرفی هم نمی‌خواستم شرمنده حضرت زینب(س) بشوم. 🔰هشت صبح آخرین روزهای پاییز یعنی ۲۶ آذر ماه سال ۱۳۹۴ ابوذر رفت. قبل از رفتن با «محدثه» که غرق در خواب کودکانه بود، عکس گرفت و با من که نمی‌توانستم جلوی اشک‌هایم را برای لحظه‌ای بگیرم، خداحافظی کرد». ✍راوی؛ هـمسر شـهید 🌷 شهدا 🆔@clad_girls | دختران‌چادری