دلم عجیب برایت خون است 💔
مدام ذهن و افکارم به گذشته و
حدیثها برمیگردد ، به بیانصافیها
با خودم فکر میکنم آن زمانها ،
وقتی از سفرهای سخت و کاری و
پیگیریهای مدام . پای گوشیِ
نامروت مینشستی و سخنان و
حرفها را میخواندی . .
چه از دلت میگذشت ؟(:
از شنیدهها ، چه دلت میگفت؟
باز هم برمیخواستی و برای سفر
بعد آماده میشدی . غمهای مردم
نباید زمین میماند . .
حتی اگر بیانصافی میکردند :)!